راستش خیلی حقیقتهای پایه ای تری زیر علامت سوال رفته است از جمله خود همین "حزب پیشتاز" و "آموزه های لنینی" و دست بر قضا توسط همین "چپ" بویژه پس از فروپاشی دیوار برلین. خیلی ها، بویژه در غرب، که خود را هم از کسانی میدانند که به مارکس "بازگشت انتقادی" کرده اند، نفس اصالت جلد دوم و سوم کاپیتال و تئوریهای ارزش اضافه را زیر علامت سوال برده اند. "حزب پیشتاز" که متکی و باورمند به تزهای فوئر باخ اند، با خود آن تزها زیر ابهام اند. خیلی از این قبیل محققان که بویژه در غرب چندان هم کم تاثیر نیستند گفته اند و نوشته اند که تزهای فوئرباخ اصلا مال مارکس نیست. انگلس آنها را نوشته است. نوشته اند، حزب پیشتاز، به مارکس مربوط نیست به لنین و انگلس مربوط است که آن را ایجاد کردند که دیدیم چه قدر "هولناک" بود!!
*****
گزارشگران:
یکصدمین سال انقلاب اکتبر رابه عنوان سرآمد و بزرگترین رخدادتحولات اجتماعی قرن بیستم -یعنی همان زلزله ای که جهان را تکان داد و تاثیرات بزرگی در ژئوپلتیک جهان و کلیه عرصه های زیست اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه جهانی بجای نهاد پشت سرمی گذاریم. حتی می توان گفت که سقوط جسدمومیائی شده آن هم در اواخردهه 80 با فروریختن آن دیواربرلین و شتاب گرفتن تحولات بعدی درسایرکشورهای بلوک شرق و بویژه در خوداتحادشوری سابق که درگیرصف آرائی ها و مناقشات مربوط به اصلاحات و مخالفین آن بود و سرانجام کودتای محافظه کاران که تیرخلاصی برآن بود، با تغییر توازن قوای دو قطب اصلی جهان؛ بدون پی آمدهای مهم جهانی و از جمله اعلام پایان تاریخ توسط سرمایه داری و تهاجم جدیدانباشت نئولیبرالیستی نبوده است....
در حقیقت فرجام آن یعنی فروپاشی نظمی که از سوی خود دست بکاران و یا مدافعان آن "سوسیالیسم" خوانده می شد و از سوی متنقدین آن سرمایه داری دولتی یا سوسیالیسم منحط و امثال آن خوانده می شد، هرچه که بود، بیش از آن که به بیرون و فشارها و تهدیدها و یا تهاجم سرمایه داری ربط مستقیمی داشته باشد، بیشتر یک فروپاشی از درون بود و ناشی از ناکارآمدی و انباشت معضلات حل نشده داخلی وشکاف ها و فساد و انواع بحران های داخلی که فشارهای بیرونی اعم از اقتصادی و نظامی و سیاسی سرمایه داری غرب بربستر آن ها نقش آفرینی می کرد.
با این وجود، علیرغم آن که سرمایه داری آن را پایان تاریخ اعلام داشت، اما معلوم شد که صرفا آغازی بوده است برای چندین دهه تعرض هار و نئولیبرالیستی که امروزه جهان با سرریزشدن و پی امدهای وخیم آن دست بگریبان است. درحقیقت همان معضلات عمومی پیشاروی انقلاب اکتبر یعنی شکاف های طبقاتی و تبعیض های اجتماعی بحران سترونی دموکراسی و ضرورت فرارفتن به یک دمکراسی اجتماعی، یا تهدیدهائی چون جنگ و ضرورت صلح ... حتی با ابعادی مضاعف و به مراتب تعمیق یافته تر هم چنان پیشاروی جوامع امروز قراردارد.
و این درحالی است که چپ جهانی پراکنده است و هنوز نتوانسته پیرامون مواجهه با این بحران ها و نیز دلایل پوسیدگی و فروپاشی آن تجربه سترک قرن بیستم و نیز روندها و مختصات عمومی جامعه بدیل در تناسب با شرایط نوین حاکم برجهان به اجماع قابل قبولی دست یابد. بهرحال راهی جز تداوم و تعمیق دیالوگ و گفتگو در پرتوتحولات جهانی و آموزه ها و اشکال مبارزاتی برگرفته شده از جنبش های مقاومت ضدسرمایه داری وجودندارد و درهمین رابطه بی تردید فرارسیدن یکصدمین سال انقلاب اکتبر به نوبه خود فرصت مناسبی است برای تاکیدبیشتر بر این ضرورت و پی گرفتن گفتگو و نقدتجربه اکتبر با هدف تمرکز حول تدقیق مختصات عمومی روندهای بدیل. آن چه که محرزاست اکنون ما در فاصله ای باندازه کافی- باندازه یک قرن- از مهمترین واقعه قرن و در دوره پسااکتبر قرارداریم که به توان با اشراف لازم به آن تجربه سترگ و پی آمدهایش، بویژه به آن چه که "نبایدکرد" نگریست.
در همین رابطه نظرشماری از فعالین و صاحب نظر ان چپ - با گرایش های مختلف را حول چندین پرسش زیر جویا شدیم که توجه شما را به آن جلب می کنیم.
ایرج فرزاد از فعالین سیاسی شناخته شده چپ است.از اعضای سابق کمیته مرکزی کومه له در سالهای سرکوب بوده است. با او گفتگو می کنیم.
با سپاس از شما ایرج گرامی!
برای مشاهده متن گفتگو اینجا را کلیک کنید