در پی استقبال دوستان و خوانندگان عزیز و برای ایجاد تنوع بیشتر در موضوعات مطروحه ی مصاحبه ها ، پایگاه اطلاع رسانی تلاطم به سراغ سوژه ای دیگر و شخصیتی متفاوت رفته و تلاش مینماید تا به مسایل حاشیه ای و کمتر مورد توجه دیگر رسانه ها ؛ بپردازد । در اینجا توجه مخاطبین گرامی را به متن مصاحبه با ...... جلب مینمایم
1. طبق معمول برای آشنایی و کسب اطلاعات بیشتر خوشحال می شویم که خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید؟
ب - س: با درود به شما و خوانندگان محترم این رسانه
بهروز سورن هستم از گردانندگان سایت گزارشگران که هفتمین سال فعالیت رسانه ای خود را دنبال میکند।
2 اساسا بخشی از کار شما در رابطه با حقوق بشر است و در این زمینه حداقل در شبکه اینترنت چندین و چند وبسایت رسمی و غیر رسمی وجود دارد که از طریق مجمموعه ها و افراد مختلف با دیدگاهای متفاوت هدایت میشوند. اصولا یک وبسایت در این رابطه باید چه خصوصیاتی داشته باشد که بتواند ندای اصلی جامعه را منعکس کند. کدام پایگاه ها به گونه ای منحرف کننده اند و چرا؟
دقیقا همینطور است. بخش بزرگی از فعالیت ما در این رسانه همانطور که بارها اعلام کرده ایم معطوف به جنبشهای درون کشور بوده است. جنبشهایی که تحت سیطره و تسلط حکومتی و شبکه های دولتی سرکوب قرار دارند. هرجا اعتراضی صورت گیرد در پژواک آن به افکار عمومی و بسهم خود میکوشیم. در این خصوص نیز تلاش داریم که مستقل و نامتاثر از تمایلات گروهی و خودمدارانه باشیم. انعکاس زخمهائی که بر پیکره جامعه انسانی روا میشود از اهم فعالیت خود دانسته ایم و آنرا از وظایف خود دانسته ایم. بعضا نیز در دفاع فعال از حقوق انسانها با اعلام فراخوان ها و مخاطب قرار دادن نهادهای حقوق بشری و دمکراتیک در خارج از کشور شرکت مستقیم داشته ایم.
تفاوت رسانه های موجود آنطور که شما آنرا منحرف کننده مینامید با نهادهای سیاسی خبری – حقوق بشری و مستقل و آزاد اتفاقا در برخورد با همین مقوله دفاع از منزلت انسان بدون اما و اگر است.دفاع از حقوق انسانها بطور کلی و یا دفاع از بخشی از آنها؟
نهادهای رسانه ای وابسته که تعلقات مالی پنهان و آشکار دارند با رسانه های مستقل – سیاست دیکته شده آنان در پخش اخبار و نظرات است. از آنجمله اند رسانه هائی همچون بی بی سی فارسی / سایت گویا / زمانه / صدا و تصویرهای رنگارنگ لوس آنجلسی و ....
در یک جمله معطوف به انسان بودن و اعمال سیاست مستقل و آزاد مشخصه رسانه های مردمی است که بنظر من همگام با جنبشهای مردمی و در جریان داخل کشورمان و همسو با موازین حقوق بشر میباشد।
3.کار شما را میتوان در چارچوب اطلاع رسانی و منعکس کردن اخبار و رویدادها و به نحوی نیز نشر دیدگاه های مختلف و بالطبع در حیطه حقوق بشر تعریف کرد। آیا شما در حاشیه یا به موازات این کار نفوذ منطقه ای یا بین الملی نیز دارید یا با سازمانی بخصوصی در ارتباط هستید.اگر در ارتباط هستید روابط مابین شما چگونه تعریف می شود و در چه سطح و محدوده ایست و اگر خیر به چه دلیل این رابطه وجود ندارد؟
اساسا رسانه های سیاسی خبری مستقل بمرور و متناسب با نحوه عملکرد خود مخاطبان خود را نیز پیدا میکنند و بموازات فعالیت خود شبکه های ارتباطی ایجاد میکنند. گزارشگران هم از جمله این رسانه هاست و گردانندگان آن نیز فعالیت خود را در این زمینه سازمان میدهند. نهادها و سازمانهائی هم که مرتبط با آن هستند به تجربه و با شناختن متقابل بر اعتماد و باور خود بر سلامت این رسانه افزوده و آنرا تعمیق میکنند.
شبکه های ارتباطی رسانه های مستقل بسیار متنوع هستند. طبیعی است که این تنوع غالبا در حوزه جامعه ایرانیان داخل و خارج از کشور است که البته تماس با نهادهای بین المللی نیز از همین مجرا برای این رسانه و در موارد خاص امکان پذیر است.
گزارشگران اگر چه متکی بر فعالیت جمعی است و دارای شبکه های ارتباطی اما از یک سازمان خبری فاصله دارد. فعالیت همکاران سایت تلاشی است داوطلبانه و غیر انتفاعی و از همینرو میتوان گفت که بشکل حرفه ای و خودکفا کوشش ما تجلی ندارد و این مهم توان ما را در انعکاس تمامی اخبار و مطالب دریافتی کاهش میدهد.
4.حقوق بشر و در کل حقوق اولیه و آنچه در منشور جهانی حقوق بشر آمده است امروزه به عنوان معیاری عمل می کند که دمکرات بودن و دیکتاتور بودن و یا پایمال کردن حقوق بشر را میتوان به کمک آن تعریف کرد و حکومت و سیستم های مختلف را دسته بندی و در جایگاه های مختلف قرار داد। به نظر شما این خود نافی دمکراسی نیست که منشور جهانی باید شامل کشورهای نیز بشود که ایدئولوژی و تفکرات آنان ویژه خود آنهاست و با این مشنور همخوانی ندارد و جامعه بین الملل نیز با مکانیزمهای ویژه خود سعی در مجبور ساختن آنها به تن دادن به این قوانین می کند؟ نظر شما چیست؟
بنظر من حقوق بشر و منشور آن در ارتباط با کشورهائی که سنت ها و قوانین مذهبی حکم میرانند و باورهای عمومی را نیز در امتداد خود دارند – پدیده ای بالنده هستند و دفاع از آن الزامی است. حقوق زنان / حقوق کودکان / حق آزادی بیان و عدالت اجتماعی و ... مقولاتی نیستند خودویژگی جوامع نادیدیه گرفتن آنها را مشروع جلوه دهند. آزادیهای سیاسی و حق تشکل و اجتماع امروزه گره گاههای اصلی در کشورهای مزبور هستند و بی هیچ تردیدی قابل دفاعند. بعنوان یک نظریه بالنده بحث این است که آیا نیروهای بالنده میبایستی به ترویج و پشتیبانی از آن مشغول شوند یا اینکه دفاع از حقوق انسانی را به زمانی دیگر و آینده ای نامعلوم محول سازند؟
بنظر من هیچ بهانه ای برای محکوم کردن بی عدالتی و پشتیبانی از برابری حقوقی انسانها مجاز نیست। اینکه در قلب آفریقا و برای منع ختنه زنان باشد و یا در کهریزک و اوین و در دفاع از زندانیان سیاسی
5.شخص شما چقدر به جنبش فعال فعلی در ایران ایمان دارید این سوال را از این دیدگاه عرض میکنم که اساسا این گونه حرکت ها در سیستم های بسته جوابگو ست و یا اصلا با حرکت های مسالمت آمیز و مدنی میشود به جنگ چماق و خشونت رفت। برخی ها این معادله را قبول ندارند و به گلوله در برابر گلوله باور دارند. شما این معادله را چگونه ارزیابی می کنید؟
اتفاقا پاسخ این سوال را چندی پیش در یادداشت روز سایت دیدگاه داده ام. بنظر من جنبشهای جاری در کشورمان از قبیل زنان دانشجوئی کارگران ملیتها معلمان و جوانان و.. اصالت دارند چرا که ماخذی در پائین داشته و از درون محرومیتها و بی عدالتی های موجود برخاسته اند و هم از اینرو قابل دفاع هستند بویژه برای تمامی آنان که پشتیبانی از حقوق بشر را در راس کوشش های خود قرار داده اند. این جنبش ها طبیعی است که در ابتدای امر و همواره در اشکال مسالمت آمیز خود را بروز میدهند. مردم و زحمتکشان هیچگاه در جبهه جنگ و خونریزی و خشونت قرار ندارند. اما فراموش نکنیم که حکومتها خود نوع برخورد مردم را با نیروهای سرکوبگر برمیگزینند. جمهوری اسلامی است که با استفاده از سرنیزه به مردم شکل مبارزه را تحمیل میکند. قطعا و چنانچه روش سرکوبها همراه با قتل های خیابانی و زندان و شکنجه و تجاوز باشد این جنبش را به تعمق وامیدارد و دیر یا زود ابزار ضروری را بدست مردم خواهد داد. تجربه قیام بهمن 57 نمودار تکامل و رشد مبارزات مسالمت آمیز مردمی را نشان میدهد که با تسخیر پادگانها و نهادهای مسلح رژیم ستم شاهی همراه بود. این نکته نیز در منشور حقوق بشر منعکس شده است. حق مقاومت در برابر سرکوب
6.هر شخص یا گروهی از جمهوری اسلامی تعریفی خاص دارد که ساخته و پرداخته ایدئولوژی یا ناهمواریهایست که در این سیستم سیاسی دیده است। بعضی ها سیستم را کاملا دیکتاتور و غیر قابل تغییر می دانند. برخی متعادل و برخی دیگر سیستم را بسته اما قابل تغییر میدانند تعریف شما در این حوزه چگونه است؟
بنظر من جمهوری اسلامی نظامی بسته و غیر قابل تغییر است. ستونهای ایجاد شده در آن از جمله ولایت فقیه شورای نگهبان و خبرگان و... بیانگر این مختصات است. نظامی است استبدادی که زبانی جز سرکوب و سرنیزه در مقابل نیازها و مطالبات مردمی عرضه نکرده است و به همین دلایل تغییری را نیز پذیرا نیست. انتخابات اخیر نشان داد که حاکمان حتی منتقدان خانگی خود را نیز تحمل نمیکنند. ایجاد توهم تغییر پذیری رژیم تنها گرد و خاک پاشیدن در چشمان خواننده است.
با سپاس از شما که این فرصت را بمن دادید
بهروز سورن از گردانندگان سایت گزارشگران
29.8.2009
..................
رها شدگان هتل اموات هنوز بیاد دارند که چوبک های خشک نگهبانان بعلامت نجس بودن زندانیان دگر اندیش ابزار ارتباطی با زندانیان بود و چگونه ضربه های دیواری مرس تنها امکان ارتباطی میان همدردان همسایه در سلولهای کناری بشمار می آمد. نوشته همنشین بهار گویای بخشی از حقایق هتل اموات است و بعنوان یک ساکن آن پیشنهاد میکنم که این متن را در آدرس زیر بخوانید. گفتگوهای زندان, خاوران مجازی و کانونهای دفاع از زندانیان سیاسی بهتر است که تلاشهای خود را نه تنها در زمینه ارتباطات و تعلقات خود بلکه از منظر تمامی ناهنجاری های زندانهای سیاسی در دهه شصت بررسی و انتشار دهند. با تشکر از همنشین بهار که این نکته را بدرستی طرح و تاکید داشته است.
.............................
گفتن از دوران اسارت اندیشه در زندانهای جمهوری اسلامی بس دشوار است. دشوار است زمانی که انسان دوباره خاطرات دهشتناک زندان و دخمه های مخوف جمهوری اسلامی را باز بینی و باز خوانی میکند.
دشوار است زمانی که همه لحظات تلخ و سنگین آن دوران وحشت زا را مجددا بیاد می آورد و بنوعی زنده میکند. مطلب همنشین بهار در مورد هتل اموات مرا نیز بر آن داشت که بار دیگر از این اصطبلی بگویم که به هزار فامیل شاهنشاهی تعلق داشت و پس از قیام مردمی بهمن ماه 1357 به محل نگهداری صدها دگر اندیش متعهد تبدیل شد.
دگر اندیشانی که جز سرمایه های مردم کشورمان نبودند و روزگار را در آن ایام بمثابه گمنامانی در ناکجا آباد استبداد بسر می بردند. نا کجا آبادی که حتی وابستگان نظام نیز از وجود آن بی خبر بودند.
دادستان اصفهان را هم چشم بسته به این محل می آوردند و حاکم شرع این شهر نیز از مکان آن بی خبر بود. سلولهای تف زده اش جز بوی عرق و ادرار زندانیان که ناچار به آن در بطری های نوشیدنی بودند نمیداد. خواب در شب بیگانه بود و حرارت جانفزای آن شب و روز زندانیان را بی قرار و بیدار نگه میداشت.
زندانیان اما مومن و پایبند به اندیشه خود دنیا را به ریشخند گرفته بودند و افق ازادی و رهائی از بندهای حاکمان را دیده بودند. برگ نو و دیگر تاریخ مبارزات مردمی کشورمان را می دیدند و لحظه های دردناک و هول انگیز را بجان خریده بودند. تاریخ را می شناختند و این تاریخ را در ماهها و سالها نمی پنداشتند. می دانستند که پرواز هست و اگر چه پرنده مردنی است . دیوار نوشته های این سلولها شاهدی از این مقاومت ها بودند..
پرنده هائی را کشتند, بزمین انداختند اما تمامی انها افق های ازادی و برابری را مشاهده کردند. پرنده هائی نیز همانند همنشین بهار جان بدر بردند تا خاطرات آن دوران نفرت انگیز را بازگوئی کنند. از یادها بگویند و این مکان هول انگیز را دوباره و چندباره ترسیم کنند. هنوز گریه و ناله دختر سه ساله ای در گوشم می پیچد ( من گشنمه ) پس از حدود سه دهه که از حرارت سلول می سوخت و بی قراری میکرد.
مگر میتوان فراموش کرد که جنایات رژیم اسلامی چه ابعادی داشت. مگر قابل فراموشی است که هفت سین زندانیان از سنجاق و سوزن و سیم و ... تشکیل می شد. مگر میتوان فراموش کرد که صدها انسان دگر اندیش زنده بگورانی بودند که ( خدا ) هم انان را فراموش کرده بود؟ اصطبل کاشفی یک نام است ولی جنایاتی هولناک را یادآوری میکند که هرگز از تاریخچه حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی زدوده نخواهد شد.
زنان و مردانی که همپای زندانیان اوین و گوهر دشت ضمن حضور در صف مقاومت زندانیان سیاسی در گمنامی تمام زنده بگورانی بودند که یا جان دادند و یا جان کندند تا صدای اعتراض مردم کشورمان را رسا نگه دارند. تا مقاومت در برابر سرکوب گسترده و خاموش نظام را پایدار نگه دارند, تا اندیشه را در سکوت مرگبار جامعه بین المللی پاس دارند.
زندانیان این مخفیگاه هنوز شکنجه ها و صدای تیربارانهای شبانه را بیاد دارند. بیاد دارند که چگونه جیر جیرکها بر تن تف زده و برهنه زندانیان جهش میکردند و چگونه دیوارهای سلول تنگ آنها بر بدن نحیف آنان آوار می شدند.
رها شدگان هتل اموات هنوز بیاد دارند که چوبک های خشک نگهبانان بعلامت نجس بودن زندانیان دگر اندیش ابزار ارتباطی با زندانیان بود و چگونه ضربه های دیواری مرس تنها امکان ارتباطی میان همدردان همسایه در سلولهای کناری بشمار می آمد.
نوشته همنشین بهار گویای بخشی از حقایق هتل اموات است و بعنوان یک ساکن خاموش آن پیشنهاد میکنم که این متن را در آدرس زیر بخوانید. گفتگوهای زندان, خاوران مجازی و کانونهای دفاع از زندانیان سیاسی در تبعید بهتر است که تلاشهای خود را نه تنها در زمینه ارتباطات و تمایلات خود در محدوده رفقای آشنا!! بلکه از منظر تمامی ناهنجاری های زندانهای سیاسی در دهه شصت بررسی و انتشار دهند. با تشکر از همنشین بهار که این نکته را بدرستی طرح و تاکید داشته است.
بهروز سورن
19.3 2011
...................
حکومت دار و درفش و سرنیزه جمهوری اسلامی همچنان به اعدام و شکنجه فرزندان شریف کشورمان ادامه می دهد. سی و دو سال سرکوب و قلع و قمع مخالفان و منتقدان از سوی جمهوری اسلامی سپری شده است و نظام استبدادی حاکم همچنان به حصر و شکنجه و نابود کردن زندانیان سیاسی کارگران دانشجویان و زنان ایران با وقاحت تمام و کمال ادامه میدهد. حسین خضری را هم اعدام کردند, فردا نوبت کیست؟ بی شرمی این قاتلان تا حدی است که خبرگان و سرمایه های انسانی مردم کشورمان را در سیاهچال های مخوف خود افکنده و لحظه ای از آن غافل نشده و نمی شود. سایه اعدام و نیستی بر سر زحمتکشان و فرهیختگان خیمه افکنده است و سیاهی شوم آن دغدغه خاطر همه زنان و مردان متعهد و پایبند به حقوق انسانها میباشد.
گذشت زمان اما این رژیم فاسد را تکیده و رسوا تر از هر زمان دیگری کرده است. اعدام و نابودی مخالفان سیاسی همواره آخرین راه تصفیه حساب حکومتها با اعتراضات مردمی است. اینچنین است که پس از اعتراضات خیابانی صورت گرفته این جانیان حاکم ماشین اعدام ها را دوباره بکار انداخته اند. جمهوری اسلامی امروزه نه یک نظام مرموز در انظار عمومی بلکه حکومتی شناخته شده با مختصات خشونت طلبانه و انسان ستیزانه در دیده جهانیان بشمار میرود.
همبستگی بین المللی مردم و زحمتکشان سرزمینهای دیگر با کارگران و دانشجویان و زنان کشورمان رفته رفته در ابعادی بسیار گسترده تر از همیشه طرح و شکل می گیرد. این همبستگی که فراتر از منافع دولتها در ارتباط با حکومت جمهوری اسلامی است نوید آغاز مرحله ای است که نقش تبانی های میان دولتی در نهان و اشکار را کمرنگ تر و تحت الشعاع خود قرار میدهد. سکینه آشتیانی بعنوان یک قربانی تحجر اسلامی در ابعاد بین المللی مطرح میشود و حمایت گسترده از فعالین کارگری زندانی از سوی اتحادیه ها و سندیکاهای بین المللی همچنان تداوم دارد.
جمهوری اسلامی اما بی توجه به اعتراضات وسیع جامعه جهانی از هیچ اقدامی برای پیشبرد اهداف ضدبشری و خشونتبار خود کوتاهی بعمل نمی آورد. هم از اینروست که شق اصلاح پذیری این نظم موجود را میتوان بی پایه و اساس خواند . قهر این رژیم با فرزندان شریف و متعهد مردم کشورمان نظیر حسین خضری هم اکنون بیش از پیش نمایان شده است. اصلاح این رژیم جز با ریشه کن کردن آن ممکن نیست.
جمهوری اسلامی از ابتدا تا هم اکنون جز بر پایه ریا, فساد و تباهی و انسان ستیزی استوار نبوده است. از آن جمله اند:
دروغگوئی و تحمیق عوام از ابتدای مبارزات عمومی سراسری – مجانی شدن آب و برق و پول نفت
تشکیل دستجات لباس شخصی برای ممانعت از طرح عقاید شخصی و سازمانی تشکل های سیاسی و مدنی
تهدید و ارعاب صاحبان قلم و به آتش کشیدن و تصرف مراکز انتشاراتی
تشکیل گروه های غیر رسمی برای به چماق و زنجیر بستن جوانان و دانشجویان در مراکز علمی
دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفان
فشار و تهدید جامعه زنان برای اجرا و رسمیت بخشیدن به قوانین پیدا و نهان حجاب اجباری در کشور
ایجاد دخمه های مخوف برای زندانی کردن مخالفان مضاف بر زندانهای ستم شاهی
دستگیری های گسترده فعالین سیاسی اجتماعی و هنری و ورزشی و اعدام های فله ای سالهای 1359 و 1360 برای ایجاد ترس و وحشت عمومی در جامعه
کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت و بویژه کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان 67
بی اعتنائی به هر گونه روند قانونی و حقوقی و عرفی در اجرای احکام بیدادگاههای این دوران
سرکوب اقوام و ملل ساکن ایران در ترکمن صحرا کردستان بلوچستان خوزستان و اذربایجان
ایجاد جو نظامی و سرکوب در سراسر ایران با اتکا به نهادهای سرکوب سپاه ارتش کمیته های انقلاب و بسیج همراه با دستجات و وحوش سازمانیافته لباس شخصی
ترور ده ها مخالف سیاسی و تبعیدی در خارج از مرزهای کشور
بحران سازی و ایجاد تورم گرانی و فقر اعتیاد ناامنی برای شهروندان
تداوم جنگ خانمان برانداز 8 ساله با عراق و صدمات اقتصادی و جانی وسیع و جبران ناپذیر برای کشور و مردم ایران
ایجاد جو خفقان و سانسور بر جراید وحق آزادی بیان
اقدام و تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای در شرایطی که گفتمان تجزیه این سلاح ها و دستیابی به صلح جهانی معضل و مشغله جوامع انسانی است .
و..........
این همه مهر ننگی هستند بر دامان ناپاک این نظام استبدادی و هرگونه تلاش برای شستن و یا کمرنگ تر کردن آلودگی های آن کوششی برای حفظ نظام و تداوم این جنایات است.
حسین را نیز همانند فرزاد و هزاران ستاره دیگر در یادها زنده نگاه داریم
بهروز سورن
15.1.2011
.....................
آرش بهمنی در مقاله ای که در رسانه روز منتشر شده است ضمن اشاره به دلائل کنار رفتن جنبش سبز از عرصه رهبری و موج سواری جنبشهای خیابانی به نکته ای کلیدی اشاره کرده است و آن اینکه نقش آقای موسوی و کروبی در کشتارهای فله ای دهه شصت چه بوده است؟
تلاش ایشان آن است که نقش هشت ساله نخست وزیری اقای موسوی در دوران خلافت و جنایت خمینی جلاد را هر چه کمرنگ تر و بی اثر تر نماید.
اقای بهمنی مینویسد:
آنچه که تاکنون بارها درباره موسوی و کروبی بیان شده، پرسش از آنان درباره وقوع این اتفاق، باخبر بودن از این مساله و نقش این دو در قتل عام های 67 است. گرچه به نظر می رسد با توجه به نامه منتشرشده از سوی کروبی به آیت الله منتظری در سال 67، ابهامات درباره وی کمی، کمتر باشد، [1] اما سئوال ها از میرحسین موسوی همچنان ادامه دارد. بخصوص آنکه میرحسین موسوی 8 سال در پست نخست وزیری خدمت می کرده و از جمله افراد بسیار نزدیک به آیت الله خمینی بوده است
برای اطلاع اقای بهمنی اینکه جنایات خمینی و دستگاه جهنمی اش نه در سال 67 که از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و سازماندهی سرکوب توسط چماقدران و چکمه پوشان نظامی سپاه و بسیج اغاز شد و روزی نبود که خون آزاده ای در صحنه خیابانهای شهرهای بزرگ ایران و بویژه کردستان بزمین نریزد و چشم خانواده ای را اشکبار نکند. جنایات جمهوری اسلامی در دهه شصت که شما به عمد برابر با حوادث خونبار تابستان سال 67 در زندانها میگیرید تا دامان نخست وزیر هشت ساله خمینی را پاک کنید, بسیار فراتر از اعدامهای تابستان سال 67 میباشد و رهبر شما آقای موسوی در سمت نخست وزیری و بقول شما از نزدیکترین ها به بارگاه خون آشام جماران بوده است.
کاسه داغ تر از آش نشوید!
آقای موسوی هنوز خود را پیرو خط آن جلاد میداند و بارها در برابر مخالفین خود در این مورد سبقت می جوید. ایشان خود به مشارکت و نقش خود در جنایات دهه 60 و بویژه کشتار زندانیان سیاسی در 67 اذعان دارند.
میرحسین موسوی: اینگونه تبلیغ کردن امام راحل در صدا و سیما ویران کردن پایههای نظام است/ امام هیچ تصمیمی که مربوط به سرنوشت مردم بود را به تنهایی اتخاد نمیکردند.
و یا در جای دیگر:
نخست وزیر مورد تائید امام راحل یادآور شد:« یکی از دلایل کارآمد بودن نظام و عبور از بحرانها در آن زمان به این رویه و نیز ارتباطی که به طور مستقیم مردم با نظام و حاکمیت و رهبری داشتند بر میگشت، به اضافه اینکه تصمیمات هم عقلانی و با مشورت جمعی اتخاد میشد.»
و یا جای دیگر:
در مسائلی که به سرنوشت ملت مربوط میشد همواره مشورت با سران قوا و نخبگان در آن امر را در اولویت قرار میدادند و......
تلاش شما برای بخشش مسئولان و مجریان سه دهه جنایت و کشتار جوانان و فرهیختگان کشورمان نه کوششی جدید که به قدمت حضور رانده شدگان از قدرت بنام اصلاح طلبان و نوچه های رنگ باخته آنان از قبیل سازمان فدائیان اکثریت, اتحاد فدائیان خلق, اتحاد جمهوریخواهان و همتاهای باصلاح منفرد و مستقل آنان در خارج کشور است.
تبلیغات گسترده این طیف در پیشبرد گفتمان ( ببخشیم و فراموش نکنیم ) تا کنون و پس از سالها نتوانسته است تمایل عدالت جویانه و گسترده مردم ایران برای روشنائی بخشیدن به اندوران سیاه و دادخواهی از آن عزیزان از دست رفته را سایه افکند.
بی دلیل نیست که این نوشتار شما پس از سپری شدن تابستان به انتشار میرسد. خود میدانید که با فرا رسیدن هر تابستان که یاد آور سیاه ترین دوران سرکوب مردم کشورمان است یاد تمامی عزیزان از دست رفته زنده می شود و فریاد دادخواهی مردم کشورمان رساتر از گذشته می گردد.
امروز هم آقای موسوی حاضر نیست در اینمورد اظهار نظر کند و زوایائی از آن جنایات هولناک را پرده افکند و همانطور که اشاره کرده اید:
موسوی و کروبی، بی شک نظرات خاص خود را درباره اتفاقات دهه 60، و همچنین اعدام های 67 دارند. نظرات آنان در این زمینه را شاید بتوان از خلال موضع گیری های گاه و بی گاه خود آنان، سخنانی که از سوی اطرافیان آن ها بیان می شود و همچنین برخی شنیده های درگوشی، حدس زد. اما طبیعتا تا زمانی که خود آنان به طور مستقیم دست به موضع گیری در این باره نزنند، نمی توان، در این باره نظر مشخصی داد.
من بر خلاف نظر شما معتقدم که سکوت این هر دو نه بر حسب اتفاق بلکه عامدانه و آگاهانه صورت میگیرد زیرا که: .
رهبران شما اقای موسوی و کروبی بخوبی با معنی این شعر آشنائی دارند که:
چون پرده درافتد نه تو مانی و نه من
آقای آرش بهمنی !
اوج سفسطه و فریبکاری شما در جمله های پایانی شما در این مقاله آشکار می شود. قصد اهانت ندارم اما مشکل شما به پایان بردن بحثی است که نابخردانه آغاز کرده اید.میگوئید:
تنها نکته آن است که اگر حقوق بشر، آزادی بیان و همه دستاوردهای جهان مدرن در سایه لیبرال دموکراسی را برای خود می خواهیم، باید توجه کنیم که این حقوق متعلق به مخالفان ما هم خواهد بود. فراموش نکنیم که در تمامی کشورهایی که دارای سیستم قضایی عادلانه هستند، یکی از حقوق حیاتی متهمان، "حق اختیار کردن سکوت" است. حقی که به نظر می رسد اکنون موسوی و کروبی از آن استفاده می کنند. پس اگر برای خود، به دلیل تعریفی که از نقش خود داریم، حق سئوال کردن قائلیم، برای ان دوو رهبر جنبش سبز نیز، با توجه به تعریف اساسا متفاوتی که از نقش آن ها وجود دارد، حق سکوت قائل باشیم
صادق باشید!
تفاوت میان فردی که در جایگاه متهم در برابر دادگاههای حقیقت یاب نشسته است و سکوت میکند با فردی که در جایگاه رهبری مبارزات مردمی خیابانی خود را می بیند و حقایق را در برابر مردم کتمان می کند. کدام است؟!
بقول یک ازاده:
آنکه میداند و سکوت می کند جنایت کار است.
بهروز سورن
18.11.2010
لینک مطلب آرش بهمنی
www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2010/november/10/article/60-12.html
................
صرفنظر از تمایلات اصلاح طلبان داخل و جریانات راست اپوزیسیون از قبیل سازمان اکثریت و حزب توده و مشابه آنها اما یک چیز مسلم است. سازمان مجاهدین بلحاظ مواضع سیاسی اش سرشار از خطا بوده است. از تکروی های دوران انقلاب تا پناه آوردن به صدام حسین, حمله نظامی از خارج مرزها و قربانی کردن تعداد کثیری از بهترین اعضاء خود, سیاستهای داخل زندان هواداران و اعضای مجاهدین متاثر از رهنمودهای سازمانی, چشمداشت به حمایت مالی و نظامی از سوی آمریکا, پناه آوردن به نمایندگان کنگره این کشور, جمع آوری کمکهای مالی تحت عناوین دیگر, ایجاد زندان در پایگاه اشرف, و ......
هم از اینرو پایگاه اجتماعی خود را نیز که زمانی در سالهای ابتدائی پس از قیام بهمن 57 به آن مفتخر بود, از دست داده است. چه در داخل ایران و چه در هیاهوی جمع آوری نیرو و بوق و کرنای تجمع متمرکز در پاریس و مکانهای دیگر.
اما یک چیز همچنان باقی مانده است و غیر قابل انکار است. سازمان مجاهدین هنوز موجود است. این سازمان هنوز بنیه کافی برای حضور در صحنه سیاسی دارد. موجود است اگر حتی بعنوان یک فرقه باشد. موجود است اگر حتی بر عقب مانده ترین لایه های فکری مذهبی نیز استوار باشد.
طرح انحرافات رهبری این سازمان به تنهائی , طرحی انحرافی است. همه اعضای این سازمان در گردش چرخک های تشکیلاتی آن به همان اندازه سهیم هستند که رهبری این تشکل و بدنه این سازمان, رهبری را ساخته است. بسیاری از ساکنین اشرف افرادی هستند که داوطلبانه و به نیت خیر!! مجددا به آن مرکز باز گشته اند.
در گرماگرم کشتار ساکنین قرارگاه اشرف برجسته کردن نقش سیاست های سازمانی مجاهدین شاید دور از انصاف باشد. اما بدون طرح آن نمیتوان ابعاد فاجعه را بررسی کرد. محکوم کردن این جنایت از سهل ترین اقدامات است اما بررسی عوامل دخیل در این پیشامد برای جلوگیری از وقوع آن در آینده امری است ضروری و بنظر من بوقوع پیوستن این فاجعه که بحق فاجعه علیه حقوق بشری نامیده میشود دو سوی دارد.
وجه اول آن هجوم نظامی حاکمان عراق به پناهندگانی است که از سر ناچاری به خانه همسایه پناه آورده اند. مهمان هستند و میزبان تا بدندان مسلح به خانه آنها هجوم برده و آنان را تار و مار میکند. نه یکبار که بارها و رد پای نفوذ و هدایت جمهوری اسلامی در این جنایت هولناک دیده میشود.
وجه دوم اما نقش سیاستهای سازمانی مجاهدین است که بی توجه به درسهای تاریخی گذشته دنیای سیاست را با تمایلات لحظه ای دریافت میکنند و دوراندیشی سیاسی را و همچنین نقش معاملات اقتصادی و سیاسی میان دولتی را نادیده میگیرند.
هم از اینرو نقد عملکرد سازمان مجاهدین با هجوم نظامی دولت عراق به قرارگاه اشرف از یک جنس اند و نمیتوان نادیده گرفت.
جنایت اخیر از پلیدترین جنایاتی است که در سالهای اخیر علیه یک جریان در تبعید صورت گرفته است و محکومیت آن از سوی هر وجدان بیداری ضروری است. بالاخص که رد پای جمهوری پلید اسلامی در این جنایت وسیع علیه ساکنین اشرف دیده میشود.
10 / 04 / 2011
......................
دریافت یک عکس و نشانی از این بزرگ جنایتکار در دهه 60 انگیزه نوشتن این سطور است که برخاسته از زخمی کهنه است. زخمی که تنها دوای آن بپای میز محاکمه کشاندن و باز خواندن جنایاتی است که وی و شرکایش از قبیل نیری, شوشتری, مبشری , پور محمدی و سایرین مرتکب شده اند. هولناک است این جنایات باور کنید. باور کنید که هزاران زندانی سیاسی دگر اندیش و بی دفاع در دهه شصت و بویژه تابستان 67 بدون برخورداری از ابتدائی ترین امکانات دفاع از خود در دادگاه هائی به مجازات مرگ محکوم شدند که دقایقی بیش بدرازا نکشید و حقوق انسانی آنها در آن محکمه ها پشیزی بیش ارزش نداشت. جرم آنان اندیشیدن و شرف و انسانیت بود و در مقام انسان بودن و انسان زیستن.
اصحاب نفرت و کینه و تحجر دریدند تن بی شمار مردان و زنانی را که در برابر استبداد مذهبی قامت برافراشته بودند و سر تعظیم فرود نیاوردند. کاروان مرگ و نیستی خمینی خون ریخت و هنوز می ریزد. کردستان قهرمان می خروشد و همانند سالهای 1357 سر سازش ندارد.
از جمله آمران و قاتلان خیل عظیم زندانیان سیاسی سید ابراهیم رئیسی است که امروزه به پاس خدمات خود به خمینی جلاد معاون اول قوه قضائیه است. دامنه جنایات این فرد تنها در حوزه کینه و انتقامجوئی حیوانی او به زندانیان سیاسی منتهی نمی شود. از جمله اخرین اظهار نظرهای قضائی وی افتخار به قطع دست انسانهاست که بدلیل ناهنجاری های موجود اقتصادی و اجتماعی در کشورمان ناچار به دزدی برای زنده ماندن هستند.
اظهارات این خون اشام حکومتی را میتوانید در این آدرس بخوانید
حجت الاسلام رئیسی: حکم قطع دست از افتخارات بزرگ ماست
رئیسی از چهره هائی است که نماد خشونت طلبی حاکمیت و عمق قصاوت و دشمنی جمهوری اسلامی با حقوق اولیه انسانها در ایران است. قطعا رئیسی و شرکای او در قتلعام زندانیان سیاسی, نگرانی های بسیاری در حال حاضر و اینده نزدیک خواهند داشت. نگرانی هائی که در دهه شصت و بویژه تایستان 67 برایشان برجستگی کمتری داشت.
امروزه نه تنها قداست و جاودانگی کوته بینانه طیف وسیع مردم از رهبر جلادشان خمینی رخت بر بسته است بلکه پایه های دخالت مذهب در حاکمیت در نظرگاه بخش اعظم مردم کشورمان مقوله ای به تاریخ گذشته پیوسته بشمار می آید. سکوت عمومی در داخل کشور و بی تفاوتی جامعه بین الملل به اتفاقات داخل زندانها در دهه شصت مزید علت شدند و حمام خون در زندانها جاری شد. رئیسی ها در کمال ارامش فرمان به نابودی هزاران اسیر بی دفاع در سیاهچالهای جمهوری ننگ دادند و جوانه ها را درو کردند.
دادخواهی از عزیزان قتلعام شده در آن دوران سرد و تاریک هرگز خاموشی پذیر نیست.
بگذار سپیده بدمد و ظلمت را بدرد.
25.3.2011
.................
تونس. الجزایر.یمن. عربستان. بحرین. مصر و.. آبستن حوادثی بوده و یا هستند و در کشورمان ایران امیدها زنده و شورش ها برپاست اما دریغ از کوششی برای پیوستن جویبارهای امید به یکدیگر. روی سخنم به تمامی سازمانهای چپ رادیکال و مارکسیستی است که از کنار نقد هزاران بهروز سورن هم بی توجه عبور میکنند تا گرد و خاک این طعنه ها گریبان مناسبات عمودی سازمانی آنها را نگیرد. تا غبار نارضایتی طیف منفرد و مستقل سیاسی تشکل آهنین!! آنان را خدشه ای وارد نیاورد. تا شخصیتهای خدای گونه آنان فرو نریزد. تا ضرورتها و نیازهای موجود پناهگاه آنان را روشنی نبخشد.
...............
سالهاست و بهتر بگویم که دهه هاست که در برابر هجوم وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی به مردم و نهادهای برخاسته از درون آنهایک ارزو در مخیله آزادگان خشک شده است. آرزوئی که مردم کشورمان, نهادهای سیاسی تشکیلاتی را در کنار یکدیگر و همچون ستونی در برابر حکومت و در کنار خود ببینند. ستونی که شعار آن نه قانون اساسی در تمامیت خود بلکه مطالبات و نیازهای مردم کشورمان نه یک کلمه بیش و نه یک واژه کمتر باشد. ستونی که علیرغم اختلافات نظری و سلیقه ای خود همچون کلیتی جدائی ناپذیر بوده و به پائینی ها خیره شده باشد.
اما بنظر می آید که در گرماگرم تحولاتی که در کشورمان و بخشا متاثر از حوادث جاری در منطقه است و میتواند ره صدساله ای را یک شبه به آزادیخواهان و زحمتکشان کشورمان نشان دهد, جای این بخش از اپوزیسیون خالی است.
دنیا را آب برده و ما را خواب.
تونس. الجزایر.یمن. عربستان. بحرین. مصر و.. آبستن حوادثی بوده و یا هستند و در کشورمان ایران امیدها زنده و شورش ها برپاست اما دریغ از کوششی برای پیوستن جویبارهای امید به یکدیگر. روی سخنم به تمامی سازمانهای چپ رادیکال و مارکسیستی است که از کنار نقد هزاران بهروز سورن هم بی توجه عبور میکنند تا گرد و خاک این طعنه ها گریبان مناسبات عمودی سازمانی آنها را نگیرد. تا غبار نارضایتی طیف منفرد و مستقل سیاسی تشکل آهنین!! آنان را خدشه ای وارد نیاورد. تا شخصیتهای خدای گونه آنان فرو نریزد. تا ضرورتها و نیازهای موجود پناهگاه آنان را روشنی نبخشد.
بحث این نیست که اعضای این نیروهای متشکل هر یک بنوبه خود تلاشگر در زمینه ای یا گوشه ای از اپوزیسیون خارج از کشور نیستند. گفتگو از این نیست که اینان نشسته اند و کاری نمی کنند. همه حضور دارند و باری را بدوش گرفته اند. باری که بر اصالت و حقیقت موجود جنبش پابرهنگان و گرسنگان استوار است و نه امتیاز خواهی و تلاش برای حفظ نظام, چه در حوزه های دمکراتیک و چه در کانونهای جمعی و حتی بلحاظ فردی کوشش میکنند.
اما جای خالی تشکلهای سیاسی شان در کنار هم و با اراده ای واحد در برابر رژیم دیده میشود. تردیدی نیست که زمانی که تشکلهای سیاسی سنتی در مذاکرات خود از حداکثر های خود شروع میکنند و اصل را بر کرنش سایرین در برابر مواضع خود میگذارند, مشکل در میان بالائی هاست در میان رهبران, در میان شخصیتهائی که دهه هاست لقب رهبری و شایستگی را سنتا بدوش میکشند. مشکل در میان اعضا نیست چرا که اینان در نهادهای دمکراتیک و کانونهای جمعی در کنار هم و در همبستگی نسبی فعالند. تلاشگرند و خستگی ناپذیرند.
متفکران و برگزیدگان جریانات سیاسی رادیکال و بویژه چپ در تحولات اخیر و جاری بوظایف خود عمل نمی کنند. این وظایف را صد البته ضرورتهای مبارزاتی کنونی بر عهده آنها قرار داده است. طفره میروند, چانه میزنند, نام مقدس و افتخارات سازمانشان را حراست میکنند. در بستر های دمکراتیک در کنار یکدیگر قرار میگیرند اما در کنار هم و با نام سازمانی خود و برای اهداف مشترک متناسب با منافع عمومی هرگز.
چنانچه فرض کنیم که هر جا سکوت است, ویرانه ای برجاست و چنانچه در نظر بگیریم سکوت علامت رضاست. درخواهیم یافت که از این کوزه هم چیزی برون تراوت نخواهد کرد و طرحی دگر باید انداخت.
بهروز سورن
17.2.2011
........................
سال 2011 هم آغاز شد. این سال شاید برای آنها که در داخل کشور زندگی میکنند معنی و مفهومی چندان نداشته باشد اما برای طیف میلیونی تبعیدیان در خارج از کشور بعنوان شروع فصل جدیدی بلحاظ زندگی روزمره و بشکلی آغازی نوین برای مقاومت و ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی محسوب میشود. رژیمی که آنان را به تبعید فرستاده است و از هیچ اقدامی برای فشار به آنها و به سکوت وادار کردن آنان کوتاهی نکرده و نمیکند.
با روی کار آمدن اصلاح طلبان تبلیغ بازگشت به وطن!! و تسهیلات ورود و خروج تبعیدیان بالا گرفت و در این زمینه رسا ترین فریاد ها را از زبان سازمان اکثریت و اتحاد فدائیان بخوانیم اتحاد جمهوریخواهان بصدا در آوردند. رایزنی های رهبران آنان با مسئولین و سفرای جمهوری اسلامی در کشورهای اروپائی و دیگر کشورها بالا گرفت و بسیاری از وابستگان آنان رفت و آمد!! را پیشه کردند.
تبعیدی اما هویتی دیگر دارد. تبعیدی کسی است که ناسازگاری میکند. ناسازگاری با هر آنچه که آزادی اش را در گفتار منع میکند و زبان سرخ دارد. زبانی که میتواند سر سبزش را در نظمی ظالمانه و سرمایه زده بر باد دهد. دلسوز مردم و شرایط اسفبار آنان است و به آرمانهایش که جز آزادی و رهائی از نابرابری نیست, وفادار و معتقد و متعهد است. برای کاسبی و حمل دلار و یورو چمدانش را نبسته است و به دیار غربت نیامده است. در چمدانش جز جان عزیزش که هر لحظه در نظم حاکم گرفتنی است, ندارد. از میل و علاقه اش به تبعید نیامده و بازگشتش را مشروط به تغییرات بنیادین در زیستگاهش و موطنش میداند. تبعیدی ذات جنایت پیشگان حاکم را بخوبی دریافته است و از همینرو شرط بازگشت خود را حذف سیاسی کلیت جمهوری اسلامی میداند. در این زمینه هم بیکار نمی نشیند و تا توان دارد و راه میرود بر دیوارهای مرزهای کشور میکوبد که ما اینجائیم و هر لحظه غفلت تان را زیر نظر داریم.
هر چند که رسانه هایشان در خارج از کشور را نیز بلوکه, هک و یا فیلتر کرده اید اما سکوت نخواهند کرد. چنانچه شما با تکیه بر بودجه های کلان کشورمان مزدور میخرید و ارگان پس از ارگان برای سرکوب و نابودی آزادیخواهان در کشورمان بنیان می نهید, تبعیدیان نیز بسیاراند و موجی هستند که هنوز پس از سالها در تبعید بسر بردن اما جان به کف دارند و لحظه ای آرام نمی گیرند, شوری فزاینده و عشقی پایان ناپذیر به مردم کشورمان دارند. لحظه ای غافل نخواهند ماند و صدای داخل کشور را با هزاران ابزار به گوش شنوای جهانیان خواهند رساند.
بترسید از زمانی که نتوانید حکومت کنید و مردم هم شما را تحمل نکنند. آنگاه ذخیره پتانسیلی مردم کشورمان تبعیدیان خواهند بود. آنان که بسیارانند و لحظه به لحظه دوران تبعیدشان را برای سست کردن پایه های نظامتان بخدمت میگیرند. تبعیدی مطلقا همپا و در کنار مردم کشورمان خواهد ایستاد و محرومان و ستم کشیدگان را تنها نخواهد گذاشت و همانطور که تا کنون نشان خواهد داد که چه توانائی هائی را داراست. این توانائی ها میتواند خرمن انباشته ستم و جهل تان را برافروزد و به خاکستری بی نشان مبدل کند. آینده و مردم کشورمان اصلاحتان نخواهد کرد. حذفتان میکند.
بسیاری از تبعیدیان نیز در خارج از کشور از شما هستند و این امر بر هیچ کس پوشیده نیست. از فرستادگانتان که در پوشش مخالفت با شما سرازیر غربت شدند و به آرامی وظایف جاسوسی خود را بعهده گرفتند تا آنانی که خود را در میان سازمانهای متشکل مخالف جا کردند و مسیر جریان اطلاعات را از میان تبعیدیان به وزارت اطلاعاتتان تسهیل کردند. همه و همه اندوخته های تجربی موج تبعید است.
موی خود را در غربت و مهاجرت سپید کرده اند و این سپیدی را گرد و غبار تجربه سه دهه خونین حاکمیت تان به آنها ارزانی کرده است.می کشید, میزنید و اعدام می کنید همانطور که کارنامه سه دهه خونین حاکمیت تان نشان میدهد اما سیلی جانانه این موج را نیز هر از گاهی دریافت کرده اید. همانکه در کارزارها برایتان محسوس بوده است و آنچه در همراهی نهادهای بین المللی کارگری و حقوق بشری بطور موردی بر روند ماشین قتل و غارتتان هر از گاهی اختلال ایجاد کرده است.
آخر کلام اینکه تبعید همچنان ایستاده است و سال 2011 را به سالی سرشار از مبارزه خستگی ناپذیر و ناسازگاری با نظام سراسر فساد و سرکوب و کشتارتان تبدیل خواهد کرد. رویاروئی تبعیدیان با شما و شاید در ابعادی بسیار وسیعتر و همدلانه تر نوید شروع فصلی نو در مبارزه تمام عیار این موج با حاکمیت تان بدانید.
حذف بنیادین جمهوری اسلامی در کلیت آن برنامه تبعید و مردم ایران است.
بهروز سورن
1.1.2011
......................
امروز متن سخنرانی شما را درجمع فرهنگیان خواندم. بسیار دلنشین بود و از اینکه شرایط و اوضاع سیاسی کنونی را بخوبی دریافته اید و رهنمودهای ضروری را یادآور شده اید رضایت خاطری دو چندان پیدا کردم.
اینکه فرمودید: چرا این قدر مردم را ازار میدهید؟ آزادی کجاست؟برای من تبعیدی بسیار خوشایند است. اگر چه تکراری است و شما بسیار دیر این عبارات را بزبان آورده اید اما کماکان آرامبخش روان تکیده و زخمی من تبعیدی است. باور کنید من هم از قربانیان استبداد هستم و از این عباراتی که بکار بردید بی نهایت شاد شدم. برای یک لحظه فراموش کردم که چند هفته پیش از این گفته بودید که از ساختار شکنان فاصله بگیرید و در صدد حفظ و پاسداری از ساختار جمهوری اسلامی هستید. اینکه دعوای شما خانوادگی است. برای یک لحظه از خاطر بردم که در دهه شصت کجای ستون این نظام و امامتان خمینی را محافظت میکردید.
آیا آنزمان را بیاد میاورید؟ به خاطر دارید آنزمان را؟ اگر نه من با وجود بالا رفتن سن و سال و خودتان میدانید کم حافظه شدن هنوز میتوانم فرازهائی از آن دوران را روی این کاغذ فلک زده که سه دهه طولانی جز ناهنجاری های اجتماعی / کشتارها / غم و اندوه و خون بر آن نوشته نشده صحنه هائی را برایتان بازسازی کنم. مثنوی هفتاد من خواهد شد و از حوصله مبارکتان بدور است.
باری به هرجهت صحیح فرمودید و گفتید: حاکمان قدرت مردم را درست تخمین نزدند
کاملا درست فرمودید. حاکمان و همه آنها که استبداد را محافظت میکنند بلحاظ تاریخی کودن هستند. یا نفهم اند و یا خود را برای منافع کوتاه مدت خود که جز غارت و چپاول نیست / به نفهمی میزنند. برای همین در این مقاطع یکه میخورند و دستپاچه میشوند و ناشیانه مثل فرمانده سپاه چند روز پیش میگوید: خطر بزرگ در داخل است. استبداد صدای پای مردم را شنیده است. صدای پای مردم را آنها که دور اندیش اند بسیار زود می شنوند. در اعماق می بینند و می شنوند. ما تبعیدیان که شما عالی مقام فرمودید جنبش سبز از ما فاصله بگیرند از همان روزها که شما در وزرات و صدارت بودید این صدا را شنیدیم. آن زمان - همان دورانها که شما مشغول رتق و فتق امور مملکتی بودید و در مجاورت شما زندانهای کشورمان مملو از آزادیخواهان و فرهنگیان و جوانان بود و قتلگاه آنان شد / این صدا را شنیدیم. اعتراض هم کردیم.
باز هم بدرستی فرمودید که : ما گفتيم شعار مردم در ابتدای انقلاب اين بود "در بهار آزادی جای شهدا خالی؟"، حرف ما اين است که اين آزادی کجاست؟ مگر مردم به خاطر اين آزادی به صحنه نيامدند و ۲۲ بهمن ۵۷ راهپيمايیهای ميليونی در سراسر کشور انجام نشد و شعار آزادی سر ندادند؟ مردم دنبال آزادی بودند، الان اين آزادی کجاست؟
باور کنید که از شما بعنوان یکی از سیاسیون صاحب مقام و منصب در جمهوری اسلامی بعید است که در دوران وزارت و صدارت خود متوجه غیبت این شعار و گفتمان آزادی نشده باشید / حتما مزاح میکنید. قطعا بیاد دارید که کتاب ها را سوزاندند و دهان جوانان و فرهیختگان را بوییدند و زبان سرخ دهها هزار سر سبز را بباد داد. آیا آنزمان هم در پی ایجاد جنبش سبز بودید؟ آیا فاصله انداختن میان ساختارشکنان و شما حافظان ساختار به این دلیل نیست که خاطر مبارکتان میخواهد حساب آندوران را از این زمان جدا کند؟
بگذریم سرتان را درد نمیاورم. تنها بلحاظ قدردانی بگویم که شما صحیح فرمودید که در جمع فرهنگیان گفتید:
آيا ما نظامی را میخواستيم که افرادی شبانه بريزند و خانههای دانشجويان و مردم را ويران و ماشينهای آنها را تخريب کنند؟ و بعد همه ارگانهای موجود از وزارت اطلاعات تا بسيج بگويند اينها به ما ربطی ندارند؛ اينها از کجا آمدهاند آيا از کره مريخ آمدهاند؟ وقتی قتلی رخ میدهد، متهم هر کجا باشد آقايان آنقدر قوی هستند که ردش را بگيرند، آنوقت دهها و صدها نفری که اين جنايتها را مرتکب شدهاند را نمیتوانند شناسايی کنند؟ چه کسی اين را باور میکند؟
انگاری که زمان را به سه دهه قبل برگردانده باشند. از شما چه پنهان من هم این سوال را بارها از خودم کردم. پاسخ آن را هم پیدا کردم وقتی دیدم که لباس شخصی ها همان اوائل سال 58 و 59 با چوب و چاقو / قمه و پنچه بکس – زنجیر و گزنه بجان کتابفروش ها و نشریه بدست ها می افتادند / میزدند و میکشتند و هیچ نهادی مسئولیت آنرا بعهده نمیگرفت و همه مسئولین مملکتی سکوت وحاشا میکردند. ایا برای شما پیش از این طی سالها وزارت و صدارت خود این سوال مطرح نشده بود؟ آیا حتی گزارشی از حضور لباس شخصی ها در خیابانها به حضورتان تقدیم نشد؟
احساس شعف کردم وقتی این جملات از زبان شما روان شد
حقیقت میگوئید من هم بعنوان قطره ای از جامعه تبعیدی که سالها در دوران صدارت و وزارت شما در زندان سپری کردم و هم اکنون نیز دو دهه جلای وطن کرده ام / باور نکردم. باور نکردم که این افراد از مریخ بجان مردم و فرهیختگان کشورم افتاده اند همانطور که شما با تاخیر سی ساله ناباوری میکنید! این را هم باور نمیکنم که شما از وقایع سه دهه قبل بی خبرید و امروز با امواج حرکت مردم استبداد زده کشورمان به حقایق پی برده اید. آیا صدای ضجه مادرانی که فرزندانشان در زندانهای دولت شما به خاک و خون کشیده شدند نشنیدید؟ سازمانها و احزابی را که لت و پار کردند مشاهده نکردید؟ ایا از خاوران شنیده اید؟ جائی که مزار هزاران ازادیخواهی است که قربانی اندیشه ورزی و دگرخواهی خود شدند؟ مزاح میفرمائید. با تمام این تفاصیل من بسیار خرسند شدم که شما در دیدار با اهل فرهنگ و آموزش اذعان کردید که :
مردم ما چنين چيزی را حتی قبل از انقلاب هم شاهد نبودند. به کسانی که چنين جناياتی را مرتکب میشوند يادآور میشوم که مردم، آنهايی را که قبل از انقلاب مرتکب جنايت شدند به ياد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند؛ مردم از چنين جنايتهايی نخواهند گذشت.
کاملا درست میگوئید. مردم این جنایات را بی پاسخ نخواهند گذاشت. ارابه انقلاب سر باز ایستادن ندارد و یقینا عمال و دست اندرکاران جنایات سه دهه اخیر را زیر چرخ های خود خواهد گرفت. اگر دهها بار هم خاک گلزار خاوران را زیر و رو کنند. جنگل بسازند. با ساختمان هفتاد طبقه تغییر ارایش دهند اما یاد هزاران قربانی دوران شوم جمهوری اسلامی را از یادها زدودن نتوانند. دیر یا زود شما نیز که در مقام و منصب بودید و امروز ساختار شکنان را غیرخودی مینامید / ناگزیر به پاسخگوئی خواهید بود. اینکه شما با سکوت خود چه در آندوران و چه اکنون کدام همیاری را برای ساختن خاوران ها عرضه کرده اید؟ باور کنید که دل و جان من بعنوان یک تبعیدی و قطره ای از جامعه عظیم تبعیدی با مردم کشورم است. با نداها و سهرابهاست و دهها هزار قربانی دیگر و در این موقعیت خطیر بهیچوجه قصد تضعیف شما و جنبش سبز شما را در برابر جانیان حاکم ندارم اما یک سوال همیشه در مخیله سنگ شده ام مطرح میشود که چنانچه شما بریاست جمهوری دست یابید چگونه در برابر تبعیدیان دگر اندیش صف آرائی خواهید کرد؟ آیا امنیت فعالیت مسالمت آمیز برای اندیشه ورزان و نهادهای سیاسی و اجتماعی را تامین خواهید کرد؟ آیا در دولت شما حجاب اجباری از میان خواهد رفت و برابر حقوقی زنان و مردان بواقعیت خواهد پیوست؟ ایا حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی تامین خواهد شد؟ سندیکاها و تشکلهای کارگری چطور؟ آیا نان به سفره زحمتکشان باز خواهد گشت؟ ایا پس از خروج دیو فرشته ای بدر آید؟ و صدها سوال دیگر که از حوصله جنابعالی خارج است. علیرغم تمامی این سوالات و ابهامات از صراحت لهجه و شفافیت گفتار شما احساس خوبی پیدا کردم وقتی گفتید که:
اينها همه کشور را سياه میکنند. اينها دل همه ما را سياه میکنند، اگر ما سکوت کنيم همه ما را ويران میکند و همه ما را به جهنم میبرد.
باور کنید اگر مطمئن بودم که آرزوهایم برآورده میشود حتما درخواست میکردم که این جملات را با آب طلا بنویسند و سر هر چهار راه تهران بزرگ نصب کنند. من از نزدیک و در زندانهای شما در دهه شصت مثل تمامی هزاران اسیر دیگر خصومت نهادینه شده حکومت را با پوست و گوشت خود حس کردم. همه سکوت کردند و ما را ویران کردند. بخشی را کشتند و سایرین را روانه دیار غربت کردند. شاید تصور کنید که تبعیدیان در ناز و نعمت غرب پروار و پروارتر میشوند و از سر سیری نامه پراکنی میکنند. خلاف به عرض شما رسانده اند.
ما تبعیدیان یک لحظه آرام و قرار نداشته ایم و نخواهیم گرفت. دل و جان ما در کنار جوانانی است که امروزه بنام جنبش سبز به سرخی میگرایند و شما هم ناگزیر خواهید بود با آن یا در برابر آن قرار گیرید. اینجا در تبعید همه چیز رنگ آمیزی و قشنگ هستند. زیبائی تبلور دارد و ظرافت مرز نمیشناسد اما برای ما تبعیدیان همواره خانه همسایه بوده است. جانمان را در کوله پشتی فرسوده مان گذاشتیم و به خانه همسایه پناهنده شدیم هر یک نیز بیش از سهم خود بعنوان یک شهروند تاوان ازادیخواهی خود را داده ایم و امروز با هر موج اعتراضی مردم کشورمان عطش بازگشت به زادگاهمان دو چندان میشود. بخصوص وقتی که این جملات از زبان شما جاری میشود که :
حداقل جوانمردی اين است که اگر اينها را کشتهايد، آنها اذيت شدهاند و زجرکشيدهاند، لااقل جنازههای آنها را بدهيد و به خانوادههای آنها برسيد. آن دسته از افرادی که شناخته شده نيستد چه؟ آنهايی که شهرستانی هستند چه میشوند؟ اينها را برگردانيد به خانوادههايشان. چرا اينقدر مردم را آزار میدهيد؟ چرا مردم را عصبی میکنيد؟ چرا مردم را تحقير میکنيد؟ مردم حق دارند از قبر فرزندان خود خبر داشته باشند.
برای شما که در مقام و منصب خود بی خبرترین شهروند ایرانی بوده اید عرض میکنم که بسیاری از خانواده هائی که جگرگوشه هایشان را بجرم اعتقاد به ازادی و تحزب بقتل رساندند. برای تحویل اجساد آنها پول فشنگ های نابودکننده خود را نیز طلب کردند. بسیاری را در گورهای جمعی آشکار و نهان مدفون کردند. انبوهی از زندانیان را بدار آویختند و بسیاری که زیر شکنجه زندانبانان و بازجوها جان دادند. شکنجه ای که شما از آن نام نمیبرید و با مفاهیمی همانند اذیت و زجر مترادف میکنید. اما همانطور که در پایان سخنانتان تذکر دادید:
اينطور نيست که چند ماه بگذرد و مردم همه چيز را فراموش کنند و همه چيز حل شود........ نمیشود سر مردم را شيره ماليد
ضمن تشکر از حوصله تان و امید همیشگی به زدودن استبداد بدست توانای مردم کشورمان - باور دارم که حقیقت در پشت انبوه ابرها نیز پنهان نمیماند.
بهروز سورن
28.7.2009
......................
دفاع تمام عیار از زندانیان سیاسی و محکومیت اعدام زندانیانی که در کمال اعتقاد به راه و اهداف خود توسط رژیم حاکم حلق آویز می شوند – بندرت منعکس میشود اما نامه نگاری های آقای احمد قابل و مهاجرانی و سایر آزاد شدگان ... به تفسیر بازتاب مییابد. بی شک دفاع از زندانیان سیاسی در شرایط کنونی - در گذشته و آینده از اهم ضرورت هاست. زندانهای سیاسی میبایستی از میان بروند. هیچ اندیشه ای نباید محصور شود. اما انصاف حکم میکند که هم اکنون که طعم بازداشت و شکنجه و حصر را چشیده اند دو نکته را رعایت کنند.
....................
بدون اما و اگر تمامی زندانیان سیاسی عقیدتی باید ازاد شوند.
هیچ فردی به جرم اندیشه و نظرات سیاسی عقیدتی خود نباید مورد بازخواست قرار گیرد و محبوس شود. اما انچه مرا به نوشتن این سطور ترغیب میکند این است که چرا اکنون و نه دیروز اصلاح طلبان و اندیشه ورزان سبز به زندانی کردن فعالین سیاسی اعتراض می کنند. چرا دیروز که که به قدمت یک دهه تاریخی تعریف میشود و فداکارترین و آگاه ترین فرزندان این مرز و بوم در دخمه های مخوف جمهوری اسلامی در تمام ابعاد رفورم طلب و تمامیت خواه به خاک و خون کشیده شدند – اعتراض نکردند؟
اغلب منتقدین کنونی حکومت و رئیس جمهور متقلب احمدی نژاد در دهه شصت در مناصب حکومتی بودند. یکی رئیس جمهور بود دیگری نخست وزیر و آن یکی نماینده مجلس و فرد دیگر در دفتر تحکیم وحدت و یا انجمن اسلامی فلان دانشگاه و همگی با کشتار زندانیان سیاسی همراهی و همفکری و در بهترین حالات سکوت کردند و یا مستقیما در شناسائی و بازداشت و همچنین در کشتار آنان دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشتند. این حقیر جز اعتراضات منتظری و پدرش به سیاست های خونریزانه حاکمیت در آن ایام نشنیدم.
هم از اینرو و برای بازگوئی جنایات جمهوری اسلامی در تمامی رنگهایش این سیاهه را مینویسم. درد آور است در ایامی که تعدادی از زندانیان سیاسی در اعتصاب بسر برده اند و کوتاه پیش از این اعتصاب خود را با پیامی به ملت پایان داده اند - این جملات نوشته شود. برخی از زندانیان سیاسی اعتصابی در دهه شصت در انجمن های اسلامی عضو و دبیر آنها و یا در سپاه و بسیج بوده اند و همان ها در آن دهه شوم و خونین بی نقش در سرکوب و گرفتاری مرگبار دانشجویان آزاده و چپ نبوده اند.
آقای موسوی هم اکنون نیز در دفاع از آزادی تمامی زندانیان سیاسی شبهه دارد علیرغم اینکه این عبارت را هر از گاهی عنوان میکند. دفاع تمام عیار از زندانیان سیاسی و محکومیت اعدام زندانیانی که در کمال اعتقاد به راه و اهداف خود توسط رژیم حاکم حلق آویز می شوند – بندرت منعکس میشود اما نامه نگاری های آقای احمد قابل و مهاجرانی و سایر آزاد شدگان ... به تفسیر بازتاب مییابد. بی شک دفاع از زندانیان سیاسی در شرایط کنونی - در گذشته و آینده از اهم ضرورت هاست. زندانهای سیاسی میبایستی از میان بروند. هیچ اندیشه ای نباید محصور شود. اما انصاف حکم میکند که هم اکنون که طعم بازداشت و شکنجه و حصر را چشیده اند دو نکته را رعایت کنند.
نکته اول: اعتراف و نقد به عملکرد گذشته خود در قبال فعالین و دانشجویان آزاده و چپ در دهه شصت و هفتاد و در امتداد آن افشاء دانسته ها و اطلاعات خود از کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت و همچنین اعلام آمادگی برای پاسخگوئی در برابر دادگاههای بین المللی.
در این زمینه موسوی اعلام میکند که: برای طرح این نکات محذوراتی دارد؟
سوال این است که چگونه با سرپوش نهادن بر جنایاتی هولناک همانند تابستان سال 1367 میتوان جامعه ای ازاد وعده داد؟
آیا کشتار زندانیان بی دفاع سیاسی در دهه شصت و بویژه کشتار سراسری تابستان 67 را محکوم می کنید؟
کدام هماهنگی را با کمیسیون مرگ و فتوای امام تان خمینی انجام دادید؟
اگر جنایات جمهوری اسلامی در گذشته را محکوم می کنید و امروزه به خطای خود پی برده اید – تکلیف خود را با امام راحل تان خمینی که فتوای نابودی هزاران انسان دربند را صادر کرد تعیین کنید؟
نکته دوم: در مرحله اول دفاع بی قید و شرط از آزادی بیان - تشکل و رهائی تمامی زندانیان سیاسی و عبور از قانون اساسی ج. ا. که اصل ولایت فقیه را بعنوان ستونی لایتجزا در خود دارد.
اینجانب اعتقاد عمیق دارم که دو نکته مذکور هرگز در توانائی ها و ظرفیت های جنبش سبز نیست. هم از اینرو امید به آینده ای بهتر و شایسته تر را تنها در گرو زمین لرزه ای بنیان کن در ساختار سیاسی اجتماعی کشورمان میدانم. زمین لرزه ای که تنها و تنها در دست های توانای مردم محروم کشورمان تعریف خواهد شد.
12.6.2010
.........................
پاسخ این سوالات را میتوان در بیت رهبری جست. همانجا که آقای خامنه ای و شرکاء جا خوش کرده اند. بیت رهبری با اعطای مجوز سرکوب به این نیروها از طریق سرسپردگان خود در نهادهای سپاه و بسیج زمینه حضور نیمه رسمی آنها را مهیا می کنند. نیروهای ویژه پاسدار ولایت نام می گیرند و یا کبوتران ولایت نامیده می شوند. تغذیه می شوند مستقیما از بیت رهبری و از درآمد های مازاد نفتی و خمس و زکاتی که بازاریان و سرمایه اندوران زیر چتر و حمایت حاکمیت بر جامعه تحمیل می کنند. این طیف بخشا نام انصار حزب الله را بر خود دارند و زیر نظر نیروهای اطلاعاتی رسمی قرار میگیرند
.............
برای آنهائی که امروزه پا به سن گذاشته اند و هنوز خاطرات دوران قیام شکوهمند مردم ایران در تاریخ 22 بهمن 1357 را بیاد دارند, شعار دمکراتیک و خلقی هر دو فریب خلقند! شعاری آشنا همراه با مضمونی بسیار تلخ و رنج آور است. این شعار یکی از ابزار سرکوب تمام سازمانها و نهادهایی شد که اهداف آزادیخواهانه این قیام عمومی را در نظر داشتند و تلاش میکردند که انقلاب شکست نخورد. اگر چه امواج میلیونی متوهمین و فریب خوردگان به حاکمیت اسلامی نشان از سقوط حتمی آن اهداف و سرکوب قریب الوقوع تمامی نداهای ازادیخواهانه داشت. همانگونه نیز شد.
دستجات لباس شخصی و مسلح به سلاح سرد و گرم در کوچه و خیابان در گروه های چند یا چند ده نفره روان شدند. بخشی مزدور و بخشی دیگر متوهم و راهی بهشت!! به آزادیخواهان حمله ور شدند و چه وحشیانه به هر انکس که فروشنده اندیشه, قلم و ادب و سیاست در سیمای نشریه و روزنامه و اعلامیه بود , تاختند.
چوب و چاقو, پنجه بکس و زنجیر و کلت کمری پاسخ فرهیخته گان و آزادگان شد و چه جوانهای رعنائی را که در خون خود غلطاندند. امروزه و پس از سه دهه لباس شخصی ها به گاز اشک آور نیز مسلح شده اند و این نشان بارز حمایت دولتی از این نیرو میباشد.
از میان بزه کارترین و خشن ترین خود فروختگان سازمان دادند و سازمان یافتند و رفته رفته به بازوی نیروهای رسمی سرکوب از جمله سپاه و بسیج تبدیل شدند. نیروهائی که نه رسما بل بی ارتباط با حاکمیت روان شدند تا عملکرد این وحوش گریبان حاکمیت را نگیرد و قوانین باصطلاح جاری شده حاکمیت نوین را خراشی نیاندازد.
تاریخچه حضور این نیروهای لباس شخصی اما با حضور جمهوری اسلامی تعریف نمیشود. از دیرباز نیز میتوان با نام شعبان بی مخ ها در دوران پهلوی گلاویز شد و توضیح داد که این نیرو همواره در کنار و حامی حاکمان بوده است. چوب و چاقو و زنجیر ابزار ایجاد وحشت و هراس در میان منتقدین و مخالفان بوده است و در دوران حاکمیت اسلامی بموازات و در کنار سایر نهادهای سرکوب طی سه دهه همواره حضوری مشهود و موثر داشته است.
حسین الله کرم و زهرا خانوم , مسعود ده نمکی و حاجی بخشی و دهها چهره سرشناس!! دیگر از سازماندهان این طیف بوده اند.
سازمانیابی آنها تنها در تشکیل صفوف هجوم خیابانی به معترضان به حاکمیت خلاصه نمیشود. این طیف بلحاظ سیاسی و ایدئولوژیک نیز اقدام به انتشار گاهنامه ها و نشریاتی برای انسجام و جلب نیرو کرده اند. یالسارات الحسین از جمله نشریاتی بوده است که در همین زمینه ابتدا در نماز جمعه ها و سپس در روزنامه فروشی ها بطور علنی انعکاس یافته است. بدین شکل کار معنوی! و فرهنگی! در پیش گرفتند و حضور انگل وار خود را در کارکرد جامعه رسمیت دادند.
اونیفورم آنها نه با رنگ و آرم و ستاره های پهلوی نشان و ارتشی! بلکه اغلب با رنگ سفید پیراهنی که روی شلوار دراز شده است تشخیص داده میشود. پیراهن سفید هائی که غالبا بر ترک موتوری سوار هستند و قمه و زنجیر و گاها باتوم بدست دارند.
مامورند و معذور و مزدور
لباس شخصی ها اما سرخود کار نمی کنند. به کجا وصل اند؟ از چه کسانی دستور می گیرند؟ از کجا تغذیه مالی و معنوی و تهییج می شوند؟ مصونیت قضائی آنها از کجاست؟
پاسخ این سوالات را میتوان در بیت رهبری جست. همانجا که آقای خامنه ای و شرکاء جا خوش کرده اند. بیت رهبری با اعطای مجوز سرکوب به این نیروها از طریق سرسپردگان خود در نهادهای سپاه و بسیج زمینه حضور نیمه رسمی آنها را مهیا می کنند. نیروهای ویژه پاسدار ولایت نام می گیرند و یا کبوتران ولایت نامیده می شوند. تغذیه می شوند مستقیما از بیت رهبری و از درآمد های مازاد نفتی و خمس و زکاتی که بازاریان و سرمایه اندوران زیر چتر و حمایت حاکمیت بر جامعه تحمیل می کنند. این طیف بخشا نام انصار حزب الله را بر خود دارند و زیر نظر نیروهای اطلاعاتی رسمی قرار میگیرند. مزد بگیر رسمی نیستند و از امکانات دولتی در جایگاههای اجتماعی و شغلی خود بهره میبرند. بخشا متعلقین رسمی سپاه و بسیج هستند و به در گیری شان با نیروهای رسمی انتظامی که قانون و رسم را در سرکوب پر اهمیت می شمارند با نشان دادن کارت تعلق شان به سپاه و بسیج خاتمه میدهند و تعلق آنها به این دو نیرو جواز حمل سلاح های گرم است.
البته امروزه در بسیاری از تصاویر و فیلم های منتشر شده میبینیم که نیروهای باصطلاح انتظامی و لباس شخصی ها در صفی واحد در برابر معترضین می ایستند و مشترکا در سرکوب مردم فعال هستند.
نگاه به این تصاویر روشنگر این ادعاست.
http://nabard2000.blogspot.com/2009/08/blog-post_303.html
این طیف بلحاظ روانشناسی و نه از دیروز که از سه دهه قبل از جمله منفور ترین و زشت ترین پدیده های اجتماعی در کشورمان بوده است. زشتی این نیروهای خشن و منفور تا حدی بوده است که حتی در عملیات خیابانی آنها علیه ازادگان کشورمان مورد حمایت هواداران حکومتی قرار نمیگرفتند.
حضور سرکوبگر آنها در محدوده مزدوران و اجیرشدگان باقی می ماند و حمایتی را در بر نمی گرفت. تنفر عمومی شهروندان کاملا قابل لمس و درک بوده است. اگر چه گفته می شود که نیروهای لباس شخصی بیش از ده هزار عضو دارد اما در مقایسه با جمعیت کشورمان و این نکته که اغلب از اعضای سپاه و بسیج هستند میتوان به درجه محبوبیت!! این پدیده در کشورمان پی برد.
نگاهی به کامنت های این رسانه بیانگر نظرات بخشی از ایرانیان است.
http://92.48.75.41/article.php?id=43625
08.08. 2010
Sooren001@yahoo.de
.....................
سایت کمپین میتواند بخش اخبار داشته باشد و به انعکاس گسترده اخبار در این زمینه بپردازد. میتواند تحولات جاری در زمینه لغو این مجازات را در عرصه داخلی و بین المللی منتشر کند و در شناساندن چرائی ها و چگونگی نطفه گیری این جنبش در داخل کشور تلاشهائی را انجام دهد. جامعه میبایستی حضور این کمپین در کنار خود را حس کند و وجود آنرا یک نقطه قوت برای اعتراض به مجازات اعدام ارزیابی نماید. تنها راه بنظر من حضور کمپین در محل ارتکاب قتل عمد دولتی که همانا مجازات اعدام است میباشد. امید به آنکه روزی شاهد نابودی هیچ انسانی به هر دلیل نباشیم. سایت گزارشگران به سهم ناچیز خود در این راستا به انعکاس اخبار و گزارشات این ناهنجاری اجتماعی خواهد پرداخت.
................
منبع:
www.eshterak.info/m/2010/03/post-22.html
چندی پیش کمپینی به نام کمپین دو میلیون امضا بر علیه مجازات اعدام اعلام موجودیت کرد. تاکنون تعدادی از سایتهای مختلف حمایت خود را از آن اعلام نموده اند که از جمله ی آنها سایت "گزارشگران" است.ما به این بهانه و به سبب اهمیت این موضوع خصوصا در شرایط حال حاضر ایران تصمیم گرفتیم تا گفتگویی با مسئول این سایت داشته باشیم.۱. لطفا ابتدا خودتان را معرفی کنید .بهروز سورن هستم فعال سیاسی در تبعید و بیش از هفت سال است که با سایت گزارشگران بعنوان رسانه ای مستقل و حساس به مسائل سیاسی جاری و حقوق بشر فعالیتی تنگاتنگ دارم. ۲. لطفا در این را بطه به ما توضیح دهید که دیدگاه و در واقع محرک شما در پیوستن به این کمپین چه بوده است؟لغو مجازات اعدام در حال حاضر در بسیاری از کشورها نهادینه و قانونی شده است و بی شک محصول سالها و دهه ها مبارزه سیاسی و فرهنگی مردم در این کشورها بوده است. مبارزاتی که در راستای دفاع از حقوق انسانی شهروندان هدایت شده است. هم اکنون در بیش از نیمی از کشورهای موجود مجازات اعدام منسوخ شده است. این خواسته انسانی امروزه بعنوان یک تمایل بالنده و مترقی بویژه در جوامعی که فرهنگ مسلط با مذهب و خرافات دیرپا پیوندی عمیق دارند اهمیت خاصی یافته است. از آنجائی که در ایران مذهب زده و به فلاکت نشانده شده توسط جمهوری اسلامی این ناهنجاری سیاسی اجتماعی گفتمانی روزانه است و در شمار جوامعی بحساب میاید که بیشترین اعدامها و بخصوص نوجوانان در آن انجام میشود . من هم همانند بیشمار مدافعان حقوق و حرمت انسانها همیشه نارضایتی خود را اعلام و این قتل عمد دولتی را محکوم میکنم و خواستار لغو آن هستم.جمهوری اسلامی از اعمال مجازات اعدام حتی فراتر رفته و برای ایجاد جو وحشت و ترور و خفقان و عرضه چهره خشونت زا و وحشیگری خود در کشور این حکم را در بسیاری موارد در ملاء عام انجام میدهد و حتی برگزاری آنرا از رسانه غصب شده اش سیمای حاکمیت بنمایش میگذارد.همانطور که مطلعید کمپین ۲ میلیون امضا نه اولین و نه آخرین کمپینی است که در این زمینه اقدامی را سازمان میدهد. در حد توان و امکان از کمپین های تا کنونی پشتیبانی کرده ام و همچنین از این اقدام جمعی اما یک نکته ارزشمند به کمپین ۲ میلیون امضاء ویژگی بخشیده است و آن اینکه توانسته است در این بستر بخشی از رسانه ها و نهادها را در امتداد یکدیگر قرار دهد. این یک دستاورد است و میتواند در زمینه های دیگر نیز همراهی های مشترک علیه سیاستهای رژیم را تسهیل کند. صرفنظر از اینکه کمپین ۲میلیون امضاء به اهداف خود نائل شود و یا سرنوشت دیگری داشته باشد.به اعتقاد من حمایت از این کمپین نیز از حداقل هائی است که در برابر مدافعان حقوق بشر قرار میگیرد. ۳. چرا فعالین حقوق بشر مایل نیستند تا به راحتی در کمپین های مستقل شرکت کنند؟ با توجه به تجربه شما تصور میکنید آیا فعالین حقوق بشر ایرانی اولویت هایی را برای شرکت در هر کاری برای خود در نظر میگیرند؟ فراموش نکنیم که فعالین حقوق بشر ایرانی در داخل کشور در شرایطی بس پلیسی و غالبا با احضار ها دستگیری و زندانهای طویل المدت مواجه هستند. بنابر این و بخشا فقدان ارتباط آنها با نهادهای خارج از کشور را میتوان توضیح داد. فعالین خارج از کشور نیز بخشا حمایت میکنند و حضور خود را نشان میدهند اما مختصات اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور برای بسیاری از فعالین سیاسی آشکار است. گروه گرایی ها و تعلقات سازمانی و ایدئولوژیک از موانعی هستند که علیرغم کمرنگ شدن تدریجی آن در مواجهه با ضرورت دفاع عمومی از حقوق انسانها ولی هنوز موجودند. بی اعتمادی و تردید و حتی خودمداری فعالین و یا مجموعه های متشکل حقوق بشری در خارج از کشور از مقولاتی هستند که حضور سنگین خود را کماکان نشان میدهند. بنظر میاید که حضور فعالین سیاسی متشکل یا سازمانها در این اقدامات و متاثر از چنین فضائی خود به محدودیت آن اقدام منجر میشود حال آنکه یک جریان سیاسی متشکل میتواند به همان اندازه تعلق خاطر به موازین حقوق بشر از جمله لغو مجازات اعدام نشان دهد که یک فعال مدافع حقوق بشر و این نکته ایست که میتوان امروزه بعنوان یک واقعیت در نظر گرفت.۴. چگونه است که این شیوه ی مجازات در ایران همچنان قربانی میگیرد در حالی که تعداد بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی و همچنین نهاد های بین المللی فعال در زمینه حقوق بشر این موضوع را به صراحت ناقض حقوق انسان و مجازاتی غیر انسانی می دانند؟ بنظر من هر کشوری دارای خودویژه گی هائیست که ریشه در تاریخ و فرهنگ آن دارد. جدا از اینکه جمهوری اسلامی برای دستیابی به اهداف ارتجاعی و بشدت پلید خود از مدافعان سنن عقب مانده و متکی بر خرافات بخش بزرگی از مردم است اما میتوان کسری مقاومت مردمی در برابر مجازات اعدام را در مولفه های متعددی تشخیص داد. از جمله آنها ریشه ها و باورهای عمیق مذهبی و تسلط دیرین وسائل ارتباط جمعی استبداد در ۲ دوره حکومتی پهلوی دیکتاتور و جمهوری اسلامی بر کشورمان هستند.متاثر از چنین شرایطی طبعا فقدان فضای دمکراتیک و آگاهگرانه است که توضیح دهنده عدم حضور جنبشی وسیع علیه مجازات اعدام میتواند باشد. البته در ماههای اخیر و با توجه به تلاشهای خانواده زندانیان و خصوصا جهتگیری نگاهها به زندانهای کشور میتوان نطفه های شکل گیری چنین جنبشی را مشاهده کرد.در این زمینه ولی رد پای تبلیغات حاکمیت علیه دستاوردهای کشورهای غربی را نیز میتوان یافت. آنتی پاتی علیه کشورهای غربی و جوامع مترقی در همه زمینه ها چنان تبلیغ میشود که دستاوردهای دمکراتیک مردم این کشورها که حاصل مبارزات آنان مستقل از حاکمیت هایشان است نیز نادیده گرفته میشود.امروزه با حضور تکنولوژی پیشرفته و اینترنت خوشبختانه معضل ارتباطات با نهادهای مربوطه بین المللی تا حدود زیادی از میان رفته است اما کماکان کمبودهای ارتباطی میان نهادهای بین المللی و فعالین سیاسی اجتماعی در داخل کشور موجود است. بهمین دلیل حضور رسانه ها در کنار یکدیگر از جمله کمپین ۲ میلیون امضاء از اهمیت وافری برخوردار است.خصوصا اینکه اخبار اعدامهای انجام گرفته در ماههای اخیر نشاندهنده این است که رژیم بی اعتنا به انتقادات نهادهای بین المللی وحقوق بشری و با نادیده گرفتن افکار عمومی جهانیان چوبه های دار و سنگهای سنگسار را افزایش میدهد. از اینهم فراتر رژیم حاکم با سوء استفاده از حضور مجازات قانونی اعدام برای جرائم عمومی اقدام به نابودی مخالفان و منتقدان سیاسی خود میکند و برای رسیدن به اهداف سیاسی و منافع حکومتی خود با فریب افکار عمومی شهروندان این مجازات را در مورد مخالفان سیاسی و اقلیتهای مذهبی بکار میگیرد.۵. به شکل گیری نطفه های این حرکت در ایران اشاره کردید، فکر میکنید چگونه بتوان کمپین را به جامعه شناساند و زبانی برای بیان خواست لغو مجازات اعدام در جامعه شد؟ راهکار های عملی برای این کار را در چه می دانید؟من اعتقادی به این موضوع ندارم که قرار است این کمپین دامنه تاثیرگذاری اش را بعنوان تنها زبان بیان خواست لغو مجازات اعدام در جامعه گسترش دهد. این کمپین را در کنار فعالیتهای دیگر در این زمینه میبینم و معتقدم میتواند مشروط به حمایت گسترده از آن اثر گذار باشد. ارتباط گیری با نهادهای موجود در داخل و خارج کشور و جلب حمایت آنها اعم از ایرانی و خارجی و حساسیت نشان دادن به آنچه در ایران میگذارد میتواند در این راستا موثر واقع شود. در این بستر قطعا دفاع همه جانبه از نهادهای خود شکل یافته از جمله مادران اعدامی ها و خانواده زندانیان سیاسی و حرکتهائی که بطور موردی در نفی مجازات اعدام انجام میپذیرد و گاها در محل های مجازات اعدام در ملاء عام دیده و شنیده ایم میتواند حضور فعال کمپین را نشان دهد. سایت کمپین میتواند بخش اخبار داشته باشد و به انعکاس گسترده اخبار در این زمینه بپردازد. میتواند تحولات جاری در زمینه لغو این مجازات را در عرصه داخلی و بین المللی منتشر کند و در شناساندن چرائی ها و چگونگی نطفه گیری این جنبش در داخل کشور تلاشهائی را انجام دهد. جامعه میبایستی حضور این کمپین در کنار خود را حس کند و وجود آنرا یک نقطه قوت برای اعتراض به مجازات اعدام ارزیابی نماید. تنها راه بنظر من حضور کمپین در محل ارتکاب قتل عمد دولتی که همانا مجازات اعدام است میباشد. امید به آنکه روزی شاهد نابودی هیچ انسانی به هر دلیل نباشیم. سایت گزارشگران به سهم ناچیز خود در این راستا به انعکاس اخبار و گزارشات این ناهنجاری اجتماعی خواهد پرداخت.--------------------------------------------------------------------------------لینک وب سایت کمپین دو میلیون امضا برعلیه مجازات اعدامhttp://www.k-a-e.com
.......................
هم اینرو و با تکیه بر گستردگی بازداشت ها و تراکم اعتراضات میکوشند تا با طرح و تصویب و سرعت بخشیدن به مراحل قضائی و تسریع طرح اجرای احکام اعدام ها دوره ای از اعدامهای سراسری را پی ریزند. کنش اعتراضی و عمومی مردم و روند رادیکالیزه شدن آن تا کنون نشان داده است که دیوار ارعاب و وحشت از ابزار سرکوب رژیم حاکم شکسته شده است و تنها واکنش حاکمیت برای خفه کردن این اعتراضات میتواند در ابعادی بس گسترده و با بازداشت حبس و شکنجه و اعدام صورت پذیرد
..................
پر واضح است که جنایت و سرکوب خصیصه همیشگی و برجسته حکومت اسلامی بوده است و دست پروردگان آن امام جلاد هنوز اهرم های سرکوب و ارعاب را تنها نشان ارتباطی با مردمی میدانند که هرروزه بر خواستهای بر حق خود پافشرده و مرعوب ابزار فشار و دستگاه جهنمی آنان نمی گردند.
پر واضح است که غلیانهای اخیر اجتماعی و شورش و قیام مردمی سر اشتی با حاکمیت این جمهوری ننگین ندارند و سلاح ارعاب عمومی را دیگر وقعی نمیگذارند. حاکمیت اما در صدد ایجاد رعب و وحشت از نوع دیگری است و پیاپی با طرح و تصویب قوانین خود ساخته و خودانگیخته درصدد آن است که به کشتار وسیع جوانان زنان و مردان پاکباخته کشورمان سایه ای قضائی بیافکند.
هم اینرو و با تکیه بر گستردگی بازداشتها و تراکم اعتراضات میکوشند تا با طرح و تصویب و سرعت بخشیدن به مراحل قضائی و تسریع طرح اجرای احکام اعدام ها دوره ای از اعدامهای سراسری را پی ریزند. کنش اعتراضی و عمومی مردم و روند رادیکالیزه شدن آن تا کنون نشان داده است که دیوار ارعاب و وحشت از ابزار سرکوب رژیم حاکم شکسته شده است و تنها واکنش حاکمیت برای خفه کردن این اعتراضات میتواند در ابعادی بس گسترده و با بازداشت حبس و شکنجه و اعدام صورت پذیرد.
نا گفته پیداست که جمهوری اسلامی همواره برای بقای سلطه ننگین خود بر ایجاد رعب و وحشت و بتبع آن دست یازی به وسایل کشتار گسترده اتکا داشته است و امروزه نیز بیش از گذشته پایه های لرزان حاکمیت خود را با خروش عمومی مردمی در عرصه خیابانها لمس میکند.
اعدام فعالین سیاسی و محکومیت بسیاری از آنان به مجازات اعدام تحت لوای محارب و غیره از جمله تلاشهائی هستند که آغاز شده و میتواند در سکوت جامعه بین الملل و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ابعادی بس فاجعه آمیز بخود گیرد. تنها در کردستان 17 حکم اعدام صادر شده است و بیم آن میرود که هر لحظه شاهد انتشار خبر اجرای آن باشیم.
در خواست برخورد قاطعانه تر با تظاهرکنندگان و معترضین به نظم حاکم پیش درآمد اقدامات وحشیانه تر با مردم بجان آمده از ستم سیاسی و اجتماعی است و میتوان انتظار داشت که حرکات و اعتراضات خیابانی همراه با تدارک زره پوشهای چینی در اینده با واکنشهای خصومت آمیز تر نیروهای سرکوب رژیم همراه گردد.
صرفنظر از اینکه کدام ابزار و زره پوش میتواند در برابر کوکتل مولوتوف دوام بیاورد اما یک نکته حائز اهمیت است که اعمال خشونت از جانب رژیم نمیتواند در دراز مدت با واکنش مسالمت آمیز مردم همراه گردد. نگاهی به تصویر زیرین گویای آغاز فازی جدید از مقابله مردمی در برابر ابزار سرکوب و وحوش حاکم است.
موج جدید و خشونت گرای جمهوری اسلامی که نظامی گری دستگاه قضائی را فزاینده تر در بر دارد میتواند با کنش همبسته ایرانیان در داخل و خارج کشورمان در امتداد همراهی با رادیکالیزه شدن امواج اعتراضی موجود روبرو شده و آثار تخریبی انسانی آن را به حداقل ممکن کاهش دهد.
پیوسته و همبسته در برابر آمال و انگیزه های غیر انسانی حاکمان بایستیم.
بهروز سورن
..........................
بخشی از فعالین سیاسی با دیگاههای بسیار متنوع بر این عقیده اند که میتوان با جابجائی مهره های حکومتی و تعدیل سیاستهای حاکم در نظم سراسر خشونت و خونین حاکم - تحولات اجتماعی و بسیاری از خواستهای مدنی را جامه حقیقت پوشاند.صرفنظر از منافع شخصی و طبقاتی این طیف که همواره در هاله ای از استتار و لاپوشانی پیچیده میشود و به خورد عوام داده میشود اما یک واقعیت را نمیتوانند از دید مردم کشورمان حذف کنند و آن اینکه نظام اسلامی حاکم از همان ابتدای بدست گیری قدرت نهادهای متناسب با حاکمیت خود را نیز بنا نهاد.
نهادهائی که در دوره حیات رهبر آن خمینی جلاد پایه گذاری و حفظ نظام حاکم را بر عهده گرفت. بسیج و سپاه و ارتش در کنار نیروهای انتظامی و بسیاری از نهادهای دولتی و فرا دولتی همانند شورای نگهبان و خبرگان و امنیت و ... ساختار نظام اسلامی را تشکیل داده و دیوارهائی آهنین بمثابه برج و باروی حفظ نظام بنا نهادند.
هم اکنون و با فراز اعتراضات اجتماعی و مردمی در صحن خیابانها و پس از شارلاتانیسم انتخاباتی اخیر کارکرد هر یک از این نهادها را در سرکوب و مقابله با مطالبات حداقلی مردم در صحن خیابانها شاهدیم. سرکوب دولتی در امتداد اعمال قوانین ارتجاعی و ضد مردمی از طریق نهادهای ایجاد شده در سی سال گذشته بی توجه به امواج میلیونی معترض گام به گام معترضان را عقب میرانند و دوباره به صحن دانشگاهها و مدارس و بخشا کارخانجات بازمیگردانند.
چنانچه ماهها پیش هر روزه و مکرر صحنه خیابانها یعنی همانجا که توده بی شکل گواه غلیانهای سیاسی اجتماعی بود اما امروزه این نمایشات سیاسی به مناسبت ها و بشکل موردی برگزار میشود و رفته رفته متناسب با ظرفیتهای رهبری آن در چارچوب حفظ نظام موجود بیشتر و بیشتر محصور میشود.
این پروسه در نبود رهبری اصیل و رادیکال خود رو از درون مناسبات تولیدی و اجتماعی نه تنها دور از انتظار نبوده است بلکه کم رنگی حضور این رهبری از ابتدای امر گویای پس رفت خواستها و روند اشکال مبارزاتی موجود بود. مضاف بر اینکه مشاهده میشود که با گذشت زمان تعلقات فکری رهبری موجود از سوی میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی بر خط امامی بودن آنان پررنگتر و بازگشت به آن سیاستهای خشونتبار و خونین خط امامی را خواستارند. تاکیدات مکرر شخصیتهای یادشده بر این اهداف نشانگر آنست که حفظ نظام در امتداد حضور و موجودیت ولایت فقیه بعنوان یک اصل تغییرناپذیر در برنامه آنان بوده است و از اینطریق چراغ سبزهای غلیظ به حاکمیت موجود رد و بدل میشود.
تصور اینکه در چنین نظم شکل گرفته ای بتوان به خواستها و مطالبات مطرح شده تاکنونی دست یافت امروزه حتی برای خوشبین ترین تحلیلگران سیاسی نیز مشکل بنظر میاید. حال آنکه برای تحقق تحولات اجتماعی در شرایط متکامل جهانی کنونی نه تنها نیازمند استواری رادیکال مبارزات در درون کشور که تدارکی وسیع در عرصه بین المللی برای در منگنه قرار دادن حاکمیت از خارج کشور لازم است.
این معادلات اما در داخل و خارج از کشور کاستی ها و تنگناهائی را نشان میدهد و بتبع آن میتوان گفت که جنبش اعتراضی خیابانی که در ماههای اخیر عرصه سیاسی کشورمان و در وجوهی بین المللی را تحت الشعاع حضور خود قرار داده است رفته رفته فاز جدیدی را آغاز میکند که میتواند کنشهائی را از سوی حاکمان بدنبال داشته باشد. از جمله این کنشها تعجیل در محاکمات و احیانا و برای ارعاب عمومی اقدام به مجازاتهای سنگین برای فعالین دستگیرشده اخیر در اعتراضات خیابانی میباشد. اعتراض عمومی نهادهای سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج از کشور به اقدامات سرکوبگران میتواند از ظرفیتهای خشونت طلب و ضد انسانی حاکمان بکاهد.
..........................
بسیار دردآور است که کشتار چندین هزار آزاده اسیر در زندانهای جمهوری اسلامی و در تابستان داغ سال 1367 هنوز نیز نه تنها از سوی حاکمان که از جانب جنبش سبز که خود هم عامل و هم معلول سرکوب آندوران و این زمان است و امروز فریاد وا ازادی سر میدهد در پرده ای از استتار و ابهام میماند. سالگرد جنایتی هولناک در قد و قواره جنایت علیه بشریت امروز نه تنها پرده پوشی میشود که در لای لای مذاکرات پنهان و نهان سبز و سیاه پوشان حکومتی و رانده شدگانش با بی اعتناعی روبروست. کشتار خیابانی اخیر جمهوری اسلامی که در تداوم سی سال سرکوب و جنایت انجام گرفته است قطعا ابعادی بمراتب نحیف تر از قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 و در دهه 60 داراست اما دریغ از اشاره ای به محو سراسری زندانیان سیاسی در دوران قدر قدرتی نکبت بار مریدان خمینی جلاد که جز اندیشه نابودی دگراندیشان در سر نداشت.
فریبکاران حاکم و سکوت کنندگان ولی هرگز در استتار این جنایات تاریخی و ماندگار موفق نخواهند بود زیرا که ما زندگان فریاد دادخواهی آنان خواهیم بود و تا ظلم و استبداد پابرجاست چنین خواهد بود.
خاوران و خاورانهای گمنام در یاد تک تک ما بازماندگان دهه خشونت و خونریزی شصت زنده است و مجال فراموشی نیست. زنده باد یاد تمامی بخون خفتگان راه آزادی و دمکراسی
سایت گزارشگران همچنان و همواره نفرت و انزجار خود را از کشتار ازادیخواهان در دهه شصت و هر دهه نفرت انگیز حاکمان مذهبی ابراز داشته و هر گونه لاپوشانی و سکوت در برابر اقدامات ضد بشری جنایتکاران حاکم بر کشورمان را محکوم مینماید.
10.09.2009
.........................
منبع: سایت دیدگاه |
بیاد دارم زمانی را که فرماندهان ارتش تا بدندان مسلح شاهنشاهی و اعضای ساواک مخوفش هراسان از خشم سراسری مردم کوچه و بازار گریزگاهی جز خروج سراسیمه از کشور به همراه چمدانهای انباشته از ثروت چپاول شده از منابع ملی نیافتند و یا پنهان شدن در خانه های خود را بناگزیر انتخاب کردند و بسیاری که در زیرزمینها – بامها و حتی پشت یخچالهای خانگی خود پنهان بودند و بدست توانای جوانان و انقلابیون خلع سلاح و به کمیته های خودسازمان یافته تحویل شدند. شاید این واقعه تاریخی که کمتر بقلم امده است و از سوی نویسندگان و هنرمندان معاصر کشورمان با بی مهری روبرو شده است- برای جوانان کشورمان که در جمهوری اسلامی بدنیا آمده اند و جز ایندوران سیاه ندیده اند ملموس نباشد. اما برای نسل اولی ها زوایای چند وجهی شکست دیکتاتوری پهلوی کاملا مبرهن است. سرآمد و تحقق شعار ( وای به روزی که مسلح شوم ) کوتاه پیش از فروپاشی نظم مسلح حاکم و هجوم به مراکز نظامی و شبه نظامی بعنوان نقطه عطفی در مبارزات طولانی مدت مردم کشورمان تلقی میشود. این تجربه اما نشان داد که چنانچه مبارزه برای ازادی و دمکراسی فراگیر شود – تنابنده ای را یارای مقاومت دربرابر امواج بی شمار جوانان و زحمتکشان نیست. شواهد و قرائن حاکی از آنست که حاکمیت جمهوری اسلامی حتی ظرفیت های پذیرش خواستها و مطالبات رفورمیستهای خانه زاد خود را نیز دارا نیست و از تمامی ابزار موجود برای سرکوب انان و مردم حاضر در صحنه مبارزه بهره میگیرد و درگیری های خیابانی را بسرعت در مسیر مبارزه ای رودر رو و رادیکال سوق میدهد.این نوع رفتار حاکمیت در برابر آزادیخواهان و منتقدین باز هم دلالت بر آن دارد که ولایت فقیه بعنوان بخشی لاینفک از جمهوری اسلامی تلقی گردیده است و بنام آن بیشمار فجایعی را در پرونده سیاه خود ثبت کرده است. جنبش اعتراضی مردم کشورمان با وجود اینکه هدایت خود را بنابر شرایط حاکم درون کشور بدست موسوی و کروبی سپرده بود اما گام بگام و با تغییر مختصات مبارزاتی در وجوه بسیاری از رهبری ابتدائی فاصله گرفت. طرح شعار مرگ بر دیکتاتور چنانچه تا چند هفته قبل شعاری ( ضاله ) از سوی متعلقین به موسوی و کروبی محسوب میشد ولی امروزه به گفتاری همگانی مبدل شده است. سخنرانی اخیر آقای کدیور نشاندهنده تعمیق و رادیکالیزه شدن امواج اعتراضی موجود است که از زبان ایشان نیز روان میشود و نفی ولایت فقیه عصاره گفته های اوست. چنانچه مشخصات کنونی این جنبش و تغییرات آن را در نظر بگیریم امروز اعتراضات غیر متمرکز- پراکنده اما بسیار گسترده ای را میبینیم که ویژگی آن اینست که رهبری آنها بدست خود مردم افتاده است. شعار مرگ بر دیکتاتوری نه تنها در تجمعات که دیوارهای شهر تهران را نیز منقش کرده است. سستی ستون لایتجزای جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه و تبدیل شدن آن به گفتمانی میرا نه تنها گذر از موسوی و رفرمیستهای حافظ نظام که کل نظام و مطالبه جدائی دین از دولت را مفهوم میبخشد و به تبع خود آزادی پوشش و حذف معادلات اسلامی در حوزه برابر حقوقی زن و مرد را در بر دارد. طرح شعار جمهوری ایرانی چنانچه راه را بر دیکتاتورهای رنگارنگ دیگر پسا جمهوری اسلامی باز میگذارد اما آنهم نشاندهنده خواست عمومی جدائی دین از دولت و نتیجتا حذف کلیت نظام فاسد استبدادی کنونی است که بارها فراتر از پتانسیل های موجود در رهبران رفرمیست هاست. رفورمیستها هراسیده از رادیکالیسم بالنده در صحنه مبارزه و در میان صفوف مردم و طرح شعارهایی که حذف مناسبات حاکم را مد نظر گرفته است اما فرمانهای خود را توسط موسوی صادر میکند. این رادیکالیسم حتما موسوی را در موقعیتی پیچیده تر قرار خواهد داد و گذر از موسوی چنانچه با فاکتور زمان همراه شود موسوی را در برابر این سوال قرار میدهد که آیا او هم میبایستی همراه با این رادیکالیسم شود و در اینصورت دیر یا زود زخم دیرین تاریخچه مبارزات مردم کشورمان که همانا کشتارهای دهه شصت و قتلعام سال 67 است و بزودی یادمان آنرا در پیش داریم موسوی و کروبی و رفسنجانی و خاتمی را مورد سوال قرار خواهد داد. بواقع هیچ تحول دمکراتیک و رادیکالی نمیتواند بدون عبور از مجرای پاسخگوئی به این وقایع بثمر نشیند. و اما تدابیر تا کنونی رفورمیستها برای حفظ چارچوب مناسبات فعلی بر این محورها استوار بوده است: فاصله گرفتن از تبعیدیان و سه دهه اخیر بعنوان طیف وسیع اما پراکنده و سازمان نیافته ساختارشکنان در پشت مرزها تاکید مکرر بر اینکه این وقایع ناشی از جنبش طبقه متوسط است و به تبع آن تفکیک شعار نان و آزادی و ترسیم خط قرمزهای آن بوده است در حالیکه تفکیک ترکیب عصیانگران میلیونی در خیابان بدشواری جدا کردن حلقه های زنجیره ای است که در سه دهه اخیر در کنار یکدیگر مورد خشم و غضب حاکمیت بوده اند. پایبندی به کلیت قانون اساسی جمهوری اسلامی اذعان و تاکید بر حفظ نظام جمهوری اسلامی تعلق خاطر به راه خمینی بعنوان نماد شناخته شده خشونت و قتل و سرکوب دهه اول حاکمیت شرکت در مراسم نماز جمعه بعنوان تجمعی سیاسی مذهبی با پتانسیل سرکوب خیابانی در طول تسلط نظام تاکید بر مسالمت آمیز بودن جوهره اعتراضات
بی تردید اعتراضات گسترده و پرشمار جاری اگر چه نهادهای اجتماعی و تولیدی کارگری دانشجوئی و زنان را کمتر در برگرفته اما حضور فعال آنان در این حرکات ضامنی بر رادیکالیزه تر شدن هر چه روزافزون مطالبات و در امتداد آن تغییر اشکال مبارزه میباشد. حقیقت دیگر اینست که نیروهای فعال اپوزیسیون در تبعید و بخشا در داخل کشور فاقد مختصاتی بوده اند که بتوانند بطور ملموس بر روند رادیکالیزه شدن این جنبش تاثر مستقیم بگذارند. ویژگی جنبش جاری در خودبخودی بودن آنست و قطعا به مقصد رسیدن آن در گرو خود رهبری و خود سازمانیابی آن خواهد بود. در این راستا نقش رسانه ای را نمیتوان نادیده گرفت و این عرصه از مبارزه نه تنها در امر خبر رسانی بسیار موثر که در حوزه سازماندهی نیز نقش بسزائی داشته است. کمااینکه اعتراضات در پهنه بین المللی چنانچه معطوف به نیازهای جنبش در داخل باشد میتواند روند جنبش کنونی را متاثر سازد. صرفنظر از اینکه روزهای اتی و آینده نزدیک چگونه سرنوشتی برای جنبش موجود رقم خواهد زد اما برای نسل اولی ها که مناسبات دوره پادشاهی و اسلامی را بیاد دارند یک چیز مسلم است که: چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند بهروز سورن 9.8.2009
"یادداشت های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت های روز سایت دیدگاه" قید کنید.
|
........................